
به روایت ابوالپشم
۳۱ ثور ۱۴۰۲
به روایت ابوالپشم
«طنز»
امروز زاد روز رییس جمهور است. رییس جمهور که به آن «کشور خدا» میگویند. زاد روز بابا اشرف؛ آن مردی کینهتوز و حسود که سرش موی نداشت و تنش شرم. سالها پیش در روزیکه مادرش زایمان شد زمین لرزید و کوهها را دود گرفت. روایت است وقتیکه ننهاش او را بزایید چیغ کشید و گفت «جمیعت توپ ختم شوی ده و افغان توپ زنده باد» کلام مقدسکه بعد ها از دهن امرالله صالح، مردیکه در دفترش مینشست و جلسهی ششنیم صبح داشت، جاری و ساری میشد. روزیکه بابا اشرف تولد شد ننهاش از شدت زایمان تکهی خونپر خود را بهدهن بابا گزاشت و زردیهای تکه به دهن بابا برفت، بابا زردیها را لیسید و فریاد زد « آدیجان! دیگه هم درو کن… پیش درو کن» پرستار که نفهمید چه میگوید بلند گفت: « حهشه غواری» او جواب داد « پدرت نلت غوارم به همی فاحشه بگو مزه میته مزه میته… خوب درو کن» پرستار که سخن او شنید و از خانه برفت. ننه بابا را گرفت و به ایل گاوان برد و در پشت گاو چاقش نشاند. وقتیکه گاو سرش را میلیسید، خری سیاه یک صدا از نشیمناش کشید و لگد زد، لگد به کمری ننه اصابت نمود و او افتید و گاو خوابید و خر خر مستی کرده بابا را بغل کرد، با صدای گرفته گفت :« ای بچهی مه است خاک شوی و هلاک شوی بچه مره تو زاییدی» ننه ترسیده بود و فقط میگفت « همی بتو ورور جانه، مه تیر ازی کَل جانه»…
چهلسال بعد وقتیکه بابا میل آمدن به کابل را کرد ننه اش عرض بفرمودند « کَل بچیم نرو بشی پیش خر، کابل نرو ملت ره گتو ود میکنی… تو چیزی میبودی کل نمیبودی» بابا را غضب گرفت و ننه را خفک نمود و بگفت:« افغانستان جور کوم؛ اگر نکومه بچهی خر باشم» بناگه صدایی جاری شد «خوده به جمع ما نزدن تو چوچهی خری بچیم».
ابوالپشم کَله سپید در کتاب «مزه میته درو کن» آورده است؛ بابا به کابل حضور یافت سگان بدیدند و به کوههای هندوکش برفتند. گاوان چیغ بزدند و فریاد کنان گریختند و هر سو تیت و پاشان شدند. کَلبچه خبر را به خر همسایه رساند که بابا رییس جمهور شده و بیا بریم تبریکی اش؛ خاهشا کاری کن برادر کلانتان مره سکرتر زنش بگرداند. خر با کلهی هفت سیرش دو دست در کمر گرفت و به گریه زد. کلبچه عرض بفرمودند:
حیوان جان نکو گریه نواسه تان رییس جمهور شده بخند و بخیز وجرت بزن.
خر بگفت « ای کلبچه جان، بابا کتاب” درو کن مزه میته” را پیش از ما خوانده است، او افغانستان را گت و ود وثمه غت میکنه.
وقتیکه به تخت نشست روز یکم خران را بخاست و ملازمان را امر بکرد تا سر بزنند. ملازمان سر زدند و خود با خرمستی می، خواند:
که بد کردن مرا زادن
بکش بزن مزه میته
سپس ملت را بخاست و خنجر را در شکمشان بزد و چیغ کشید « جمعیت توپ ختم شوی ده، زنده باد ملتساز- سربازا خوب درو کنین، با دقت درو کنین»
شیون شرق