ایرانیها با طالبان چه سر و سری دارند ؟
۲۹ سنبله ۱۳۹۹
جنرال قاسم سلیمانی، فرمانده نیروی قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ایران شخصا به سازمان سیا کمک کرد تا پایگاههایی را در پنجشیر و بگرام ایجاد کند. «جیمز دابینز»، نماینده ریاستجمهوری امریکا با ابراهیم طاهریان، سفیر ایران در افغانستان، در چاریکار در شمال کابل همراه با اعضای نیروی قدس که ایالات متحده آنها را در سال ۲۰۱۴ تروریست معرفی کرد، دیدار داشت.
وار آن د راکس – بارنت روبین
(مدیر برنامه منطقهای افغانستان در مرکز همکاریهای بینالمللی دانشگاه نیویورک است که قبلا مشاور ارشد نماینده ویژه دبیرکل سازمان ملل متحد برای افغانستان و مشاور ارشد نماینده ویژه ایالات متحده برای افغانستان و پاکستان بود)
هشت سال پیش من در نشستی میان نمایندگان چند کشور مختلف از جمله ایران، کشورهای مختلف اروپایی، افغانستان، ترکیه و ایالات متحده شرکت کردم. من در آنزمان مشاور پارهوقت دولت امریکا بودم و بیشترِ شرکتکنندگان نشست قبلا مقامات دولتی یا دستکم به مقامات دولتی نزدیک بودند. این نوع نشستها را دیپلماسی «مسیر دوم» مینامند. در جریان یکی از جلسات، یک شرکتکننده اروپایی ایران را به ارائه کمک نظامی به طالبان متهم کرد. یک دیپلمات بازنشسته ایرانی با عصبانیت پاسخ داد که «ایران چگونه میتواند به دشمنان قسمخورده خود کمک کند؟» من پاسخ دادم که ایرانیها آنقدر مردمان سادهدل نیستند که در یک زمان فقط یک دشمن یا یک سیاست داشته باشند.
موضع ایران در مورد توافقنامه ایالات متحده و طالبان که اوایل سال جاری در قطر به امضا رسید، نیز ممکن است گیجکننده بهنظر برسد. در سال ۱۹۹۸، هنگامی که جنگجویان پاکستانی متحد طالبان ۱۱ غیرنظامی ایرانی از جمله ۹ دیپلمات را در مزارشریف به قتل رساندند، ایران نزدیک بود با افغانستان که در آنزمان تقریبا بهطور کامل تحت کنترل طالبان بود، وارد جنگ شود. در سال ۲۰۰۱، ایران هم با پشتیبانی نظامی و استخباراتی در میدان جنگ و هم با حمایت دیپلماتیک در مذاکرات سازمان ملل متحد در کنفرانس بُن، به ایالات متحده کمک کرد طالبان را سرنگون و حکومتی جدید را در افغانستان ایجاد کند. ایران سالها مخالف برقراری ارتباط سیاسی با طالبان بود و هرگونه تمایز بین طالبان و القاعده را رد میکرد. اما با نزدیکشدن بیستمین سالگرد حضور نظامی امریکا در افغانستان و خروج دولت ترمپ از توافق هستهای با جمهوری اسلامی ایران و وضع تحریمهای اضافی بر این کشور، ایران خواستهی طالبان را تکرار کرد و خواستار خروج کامل نیروهای نظامی ایالات متحده از افغانستان شد. خروج کامل، خواستهی اصلی طالبان نیز هست که ایالات متحده طبق توافقنامه دوحه متعهد شده آنرا برآورده کند. ایران همچنین شروع به عرضه سلاح به فرماندهان طالبان در غرب افغانستان کرد، هم برای ارسال پیام به ایالات متحده و هم برای مقابله با تهدیدها در نزدیکی یا در مرز شرقی خود با افغانستان. با اینوجود ایران از کشورهایی بوده که به صریحترین شکل ممکن توافقنامه دوحه را محکوم کرده است و ادعا کرده است که این توافقنامه به مثابه به رسمیتشناختن «امارت اسلامی» طالبان است که تهران آنرا تهدیدی برای امنیت ملی ایران تلقی میکند. مقامات ایرانی که از ملا عبدالغنی برادر، معاون رهبر طالبان، در تهران میزبانی کردهاند ــ کاری که دونالد ترمپ فقط خواب انجام آنرا در کمپ دیوید ببیند ــ ادعا میکنند که به طالبان گفتهاند که بازگشت امارت اسلامی خط سرخ ایران را زیر پا میکند. با اینوجود روسیه با اینکه که موضع مشابهی را در خصوص امارت اتخاذ کرده است، از توافقنامه دوحه بهعنوان بهترین راه برای رسیدن به هدف اصلی مسکو در افغانستان، یعنی بیرونراندن نیروهای نظامی ایالات متحده از پایگاههایشان در مرز جنوبی سابق اتحاد جماهیر شوروی، حمایت کرده است. به گفته یک مقام ایرانی که خواست نامش گرفته نشود تا بتواند آزادانه با من صحبت کند، مقامات روسی از همتایان ایرانی خود خواستهاند که آیا واقعا خواستار خروج ایالات متحده از افغانستان هستند یا خیر.
«رالف والدو امرسون» جملهی معروفی دارد که میگوید: «ثبات نابخردانه، زاییدهی مغزهای كوچك است و مورد ستایش دولتمردان کوچک و فیلسوفان کوچک و روحانیون کوچک.» برای ایرانیان اما هیچ چیز «کوچک»ی در مورد ایران، دولتمردان ایران، فیلسوفان ایران و روحانیون ایران وجود ندارد، زیرا آنها وارثان هزاران سال تاریخ و تمدن ناگسستنی هستند. هرچند سیاست ایران در قبال افغانستان ممکن است فاقد ثبات نابخردانه باشد، اما ایران را در جایی قرار داده است که میتواند بهترین جایگاه قابل دستیابی برای تهران در افغانستان باشد: در افغانستان هیچکس به ایران اعتماد ندارد، اما کسی هم نیست که بخواهد با ایران دشمنی کند.
نگاه ایران به طالبان تا حد زیادی ناشی از تحلیل رابطه طالبان با بزرگترین تهدید برای دولت ایران، یعنی ایالات متحده است. از این نظر، سیاست ایران در قبال طالبان شبیه سیاستهای دوران جنگ سرد ایالات متحده است که گروههای کشورهای دیگر را براساس روابطشان با اتحاد جماهیر شوروی ارزیابی میکرد.
ایران در ایجاد «اتحاد شمال» یا «ائتلاف شمالی» که در سال ۱۹۹۲ دولت رییسجمهور محمد نجیبالله را سرنگون کرد، و تشکیلدهندگان آن در دولت اسلامی رییسجمهور برهانالدین جناح غالب بودند، دخیل بود. ایران با اسماعیل خان در هرات و با احمدشاه مسعود در شمال و شمالشرق افغانستان روابط بسیار خوبی داشت. تا سال ۱۹۹۶ ایران از شمال افغانستان بهعنوان بستری برای کمک به جنبش اسلامی در تاجیکستان استفاده میکرد.
با اینکه ربانی سنیمذهب و حنفی بود، اما فارسیزبان بودن وی باعث همبستگی وی با ایران شده بود. مخالفت با حکومت ربانی به رهبری گلبدین حکمتیار، با حمایت داوطلبان اسلامگرای عرب و با پشتیبانی پاکستان و عربستان سعودی، برای ایران مانند مورد دیگری از «ملاهای وهابی ساخت انگلیس» یا ایالات متحده برای مخالفت با ایران، بهنظر میرسید. رهبران وقت ایران علنا از حمایت طالبان توسط ایالات متحده صحبت میکردند. چنین شکوتردیدهایی امروزه نیز در نتیجه توافق ایالات متحده و طالبان در دوحه دوباره مطرح شده است.
با اولین حمایت پاکستان از طالبان در سال ۱۹۹۴، سهم بالقوه طالبان در امنیت یک خط لوله گاز پیشبینیشده از ترکمنستان از طریق خاک افغانستان به پاکستان، که میتوانست بدیلی برای مسیر «طبیعی» خط لوله گاز از طریق ایران به خلیج فارس باشد، باعث تقویت این ایده نزد ایران شد که طالبان بخشی از برنامه استراتژیک ایالات متحده برای محاصره و منزویکردن ایران است. اظهار علاقه امریکا به این پروژه و گمانهزنیها مبنی بر اینکه تصرف کابل به دست طالبان ممکن است باعث ایجاد ثبات در افغانستان شود، شک و تردیدهای ایران را تقویت کرد.
خصومت میان طالبان و ایران در آگست سال ۱۹۹۸، زمانی به اوج خود رسید که طالبان با حمایت گسترده پاکستان بیشتر مناطق شمال افغانستان را تصرف کردند. آنها قدرت اسماعیل خان را در هرات سرنگون کرده و خود او را اسیر کردند. طالبان سپس قندوز و مزارشریف را تصرف کردند. این حمله تهاجمی طالبان دهلیز ارتباطی ایران را که از طریق شمال افغانستان به ازبیکستان و تاجیکستان وصل میشد، قطع کرد. در جریان تصرف مزارشریف، جنگجویان پاکستانی وابسته به سازمان فرقهای سنیمذهب «سپاه صحابه»، که در حمله طالبان شرکت داشتند، یازده ایرانی را در مزار قتل عام کردند که در میان آنها ۹ مقام کنسولی و یک روزنامهنگار نیز بود. طالبان همچنین بیش از ۱۰۰ ایرانی را که به دولت ربانی کمک میکردند، اسیر کردند.
این حوادث منجر به تحرک و بسیج نظامی در آنسوی مرز در خاک ایران شد. جنگ در آن لحظات حتمی بهنظر میرسید. در ایران حمایت گستردهای از جنگ علیه طالبان وجود داشت. لخدر براهیمی، نماینده ویژه دبیرکل سازمان ملل متحد برای افغانستان برای جلوگیری از جنگ وارد عمل شد. او با ملا عمر در قندهار و با رییسجمهور محمد خاتمی در تهران ملاقات کرد و ترتیب رهایی اسرای ایرانی از چنگ طالبان و بازگشت آنان را به ایران داد. براهیمی موفقیت خود را به مترجم ملا عمر نسبت میدهد؛ براهیمی پس از ملاقات با ملا عمر متوجه میشود که مترجم هم اظهارات براهیمی را و هم پاسخهای ملاعمر را برای جلوگیری از به هم خوردن جلسه، نرم و تعدیل کرده بوده. در تهران، براهیمی با موفقیت نه چندان زیاد تلاش کرد تا مقامات ایرانی را متقاعد کند که طالبان عنصر نیابتی ایالات متحده نیستند، اما پیشنهاد بازگشت زندانیان به ایران تنش را کاهش داد.
شروع تنشزدایی بین امریکا و ایران در دوره ریاستجمهوری خاتمی اصلاحطلب (از ۱۹۹۷ تا ۲۰۰۱) زمینه را برای تغییرجهت سیاست ایران بلافاصله پس از ۱۱ سپتامبر فراهم کرد، هرچند از دید ایران، این ایالات متحده بود که تغییر کرد نه ایران. تصمیم ایالات متحده برای پاسخدادن به حملات ۱۱ سپتامبر از طریق تلاش برای ازبینبردن القاعده و سرنگونکردن حکومت طالبان، برای ایران طوری بهنظر میرسید که انگار ایالات متحده به خود آمده است و متوجه شده است که تهدید واقعی تروریستی از کجا نشأت میگیرد. در واقع، ایالات متحده از همسویی تاریخی خود با پاکستان و عربستان سعودی به همکاری فعال با ایران و روسیه رو آورد. سازمان سیا تماسهای اولیه خود را در دوشنبه انجام داد، جایی که ایالات متحده از قبل در رابطه با روند صلح در تاجیکستان با ایران همکاری عملی داشت. ایالات متحده از زیرساختهایی که قبلا در تاجیکستان و توسط ایران و روسیه ایجاد شده بود، برای کمک به جنگجویان ضدطالبان در شمال افغانستان استفاده کرد. جنرال قاسم سلیمانی، فرمانده نیروی قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ایران شخصا به سازمان سیا کمک کرد تا پایگاههایی را در پنجشیر و بگرام ایجاد کند. «جیمز دابینز»، نماینده ریاستجمهوری امریکا با ابراهیم طاهریان، سفیر ایران در افغانستان، در چاریکار در شمال کابل همراه با اعضای نیروی قدس که ایالات متحده آنها را در سال ۲۰۱۴ تروریست معرفی کرد، دیدار داشت.
ایران همچنین در مذاکرات سازمان ملل درباره افغانستان در بُن، جایی که دابینز از نزدیک با جواد ظریف، معاون وزیر امور خارجه ایران (که بعدا دوبار وزیر خارجه ایران شد) کار کرد، برای ایالات متحده همکاری دیپلماتیک لازم را فراهم کرد. در بُن ــ جایی که من مشاور ارشد براهیمی بودم ــ دابینز و ظریف یک روز صبح موقع صبحانهخوردن مرا گوشه کردند تا بپرسند که چرا سازمان ملل متحد تضمینهای انتخابات و همکاری ضدتروریستی را در پیشنویس توافقنامه نگنجانده است. که البته توافق نهایی شامل هردو مورد شد. کمک خصوصی ظریف با یونس قانونی، رییس هیأت جبهه متحد (اتحاد شمال)، بنبست نهایی را در مورد ترکیب دولت موقت حل کرد.
اما درحالیکه دولت خاتمی انتظار ادامه کاهش تنش با ایالات متحده را داشت، در ۲۲ جنوری ۲۰۰۲، نیویورک تایمز گزارش هشدارآمیزی را نشر کرد مبنی بر اینکه ایران «در تلاش است تا نفوذ خود را در هرات تحکیم کند»؛ یافتهای که مشابه به یک گزارش ایرانی مبنی بر این بود که ایالت متحده در حال تحکیم نفوذ خود در «سیوداد خوارس» مکزیک است. در عرض یک هفته پس از نشر این گزارش، رییسجمهور جورج دبلیو بوش در جریان «سخنرانی وضعیت کشور» خود در سال ۲۰۰۲، ایران را همراه با عراق و کوریای شمالی بخشی از «محور شرارت» خواند. در جریان گفتوگوهای بُن، نمایندگان وزیر دفاع «دونالد رامسفلد» سعی داشتند تا مانع همکاری دابینز با ظریف شوند، اما حمایت «کالین پاول» وزیر امور خارجه امریکا، باعث شد که دابینز به همکاری با ظریف ادامه دهد. اما در واشنگتن، تلاشی به رهبری «دیک چینی»، معاون رییسجمهور و رامسفلد، وزیر دفاع، برای تغییر رژیم در عراق و سپس ایران، به پیروزی رسید و رییسجمهور حرفی را بیان کرد که آنها میخواستند.
سخنان بوش تهران را در شوکی فرو برد که تا امروز ادامه دارد. قراردادن ایران همسطح با عراق صدام حسین، که با کمک ایالات متحده و عربستان سعودی جنگ خونین و متجاوزانهای را علیه ایران در پیش گرفته بود و باعث کشتهشدن حدود ۱ میلیون نفر شده بود، توهینی عمیق نهتنها به هواداران رژیم ایران بلکه به تمام ایرانیان بود. هم در تهران و هم در واشنگتن، در خصوص همکاری در مورد افغانستان مخالفتهایی وجود داشت و سخنرانی بوش باعث بیاعتباری افرادی شد که از این همکاری حمایت میکردند. سرانجام بسیاری از این افراد مقام خود را از دست دادند و به حاشیه رانده شدند، یا هم بدتر از آن. همان افرادی که پس از انتخاب حسن روحانی بهعنوان رییسجمهور ایران در سال ۲۰۱۳، بار دیگر رهبری سیاست ایران را در قبال افغانستان به دست آوردند، هنوز با تلخی به دوره پسا سخنرانی بوش اشاره میکنند. در جلسهای در «اسلو»ی ناروی در سال ۲۰۱۴، یکی از آنها به من گفت: «اگر این نتیجه ندهد، اتفاقی برای تو نمیافتد.»
پس از چند سال، موضع ایران در خصوص حضور امریکا در افغانستان خصمانهتر شد، هرچند این موضع را مخالفت مشترک تهران و واشنگتن با تروریسم جهادی سنی (البته با اختلاف نظر در مورد اینکه کدام گروه تروریست جهادی سنی است؛ به ویژه حماس که از نظر ایران نیست) و نیاز ایران به ثبات در مرز ۵۴۰ مایلیاش با افغانستان، در حالت موازنه قرار گرفته بود. سپس ایالات متحده به عراق حمله کرد ــ کشوری که از آنجا هیچ تهدید متوجه ایالات متحده نبود ــ و واشنگتن هیچ نشانهای مبنی بر خروج از افغانستان نشان نداد، اما در عوض آنرا به مأموریت ناتو تبدیل و نیروهای ائتلاف غربی را در این کشور مستقر کرد. نهتنها ایران بلکه سایر کشورهای منطقه نیز این سوال را مطرح کردند که آیا اهداف ایالات متحده به هدف مشترک مبارزه با تروریسم جهادی سنی محدود است یا خیر، فراتر از آن میرود. امضای «اعلامیه مشترک مشارکت استراتژیک ایالات متحده و افغانستان» در ۲۳ می ۲۰۰۵ توسط بوش و رییسجمهور کرزی این شک و تردیدها را تأیید کرد. با اینکه در این اعلامیه آمده بود که این اعلامیه «علیه هیچ کشور ثالثی نیست» اما همچنین بیان شده بود که نیروهای نظامی ایالات متحده همچنان به پایگاههای خود در خاک افغانستان دسترسی خواهند داشت و در آن از «آزادی عمل لازم برای انجام عملیات نظامی مقتضی براساس مشاوره و طرزالعملهای از قبل توافق شده» همچنان برخوردار خواهند بود. عبارت اولی که از اعلامیه در اینجا ذکر شده، برای ابراز نیت بود، اما جمله دومی که در اینجا ذکر شده، قابلیتها را تضمین میکرد. برنامهریزان امنیتی در همه کشورها برنامههایشان را علیه قابلیتهای طرف مقابل، که قابل مشاهده و ملموس است، تنظیم میکنند، نه نیتهای طرف مقابل، که قابل تأیید نیستند و تغییرپذیرند.
ایالات متحده قبلا پیشنهاد سال ۲۰۰۳ خاتمی برای یک «توافق بزرگ» را رد کرده بود و برای تغییر رژیم در افغانستان و عراق تلاش میکرد. ایران که بهنظر میرسید در فهرست کشورهایی که از نظر امریکا باید رژیمشان تغییر کند، سومین کشور پس از افغانستان و عراق است، وقتی که اعلامیه مشترک استراتژیک بین افغانستان و ایالات متحده به امضا رسید، در آستانه انتخابات ریاستجهوری خود قرار داشت. پیروزی محمود احمدینژاد در انتخابات ماه آگست ۲۰۰۵، به شکلگیری نگرش جدیدی در ایران نسبت به حضور ایالات متحده در افغانستان منجر شد. احمدینژاد از کرزی خواست که اعلامیه همکاری استراتژیک دیگری را با ایران، مشابه همان اعلامیهای که با ایالات متحده امضا کرده بود، امضا کند. «کاندولیزا رایس»، وزیر امور خارجه ایالات متحده این ایده را بهشدت رد کرد. با بهبود نسبی اوضاع در عراق، سروصدا برای تغییر رژیم ایران در واشنگتن بلندتر شد. در ۱۱ می ۲۰۰۷، چینی درحالیکه برروی ناو هواپیمابر «جان استنیس» (نام یک سناتور از میسیسیپی و معتقد سرسخت برتری نژادی سفیدپوستها) ایستاده بود، به ایران هشدار داد که ایالات متحده آماده است از نیروی دریایی خود در برابر تهدیدات ایران استفاده کند. در سپتامبر ۲۰۰۷، جنرال محمدعلی جعفری، فرمانده تازهمنصوبشده سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، اعلام کرد که از این پس، اگر ایالات متحده به ایران حمله کند، تهران هرجا که دستش برسد علیه نیروها و منابع امریکایی اقدام خواهد کرد. مقامات ایرانی تأیید کردند که این «هرجا» افغانستان را نیز در بر میگیرد.
چند هفته بعد از اظهارات چینی، «رابرت گیتس»، وزیر دفاع امریکا در صحبتی همراه با کرزی در کابل به مطبوعات گفت که ایالات متحده «شورشیان را در افغانستان» در حال دریافت محمولههای اسلحه از ایران، مشاهده کرده، اما او با توجه به گستردگی قاچاق در مرز افغانستان-ایران، نمیتواند با قطعیت بگوید که آیا حکومت ایران در این امر دخیل بوده یا خیر. گیتس در ۱۴ جون در راه برگشت به خانه در آلمان درحالیکه دیگر حساسیتهای کرزی مانعش نمیشد، گفت که حجم محموله تسلیحاتی به حدی بوده که نشان میدهد حکومت ایران از آن اطلاع داشته است. «نیکلاس برنز»، معاون وزیر خارجه ایالات متحده، اتهامات مشخصتری را در گفتوگو با «سیانان» علیه ایران مطرح کرد و گفت که «شواهد غیرقابلانکار» وجود دارد که سلاحها توسط سپاه پاسداران انقلاب اسلامی عرضه میشود. در ماه سپتامبر همان سال، پس از آنکه جنرال جعفری سیاست جدید ایران را اعلام کرد، «ویلیام فالون» از فرماندهی مرکزی نیروهای امریکایی در صحبت با مطبوعات در کابل گفت که ایران «بهوضوح» قطعات مورد نیاز برای تولید همان بمبهای دستسازی که تلفات زیادی را بر نیروهای امریکایی در عراق وارد کرده بود، به شورشیان در افغانستان عرضه میکند.
این برداشت که هم از حضور و هم از خروج نیروهای امریکایی از افغانستان، تهدیدی متوجه ایران است، تا به امروز دیدگاه ایران نسبت به طالبان را سمتوسو میدهد. پیش از این ایران طالبان را جز شبکهای از گروههای جهادی سنی مورد حمایت مالی عربستان سعودی و مورد حمایت ایالات متحده برای هدف قراردادن ایران، میدید. حکومت ایران مخالف تلاشها برای برقراری ارتباط سیاسی با طالبان بود و این مسأله را که طالبان و القاعده متفاوت هستند، به رسمیت نمیشناخت. با اینحال، با افزایش نگرانی ایران از تهدید احتمالی حضور طولانیمدت ارتش امریکا در افغانستان، تهران به تدریج سیاست مسیر دوم خود را در قبال طالبان توسعه داد.
طالبان در سال ۲۰۰۷ تلاش دیپلماتیکی را با هدف متقاعدکردن ایالات متحده و همسایههای افغانستان به اینکه اهداف این گروه به افغانستان محدود میشود و فراتراز آن نمیرود، آغاز کرده بودند. آنها میخواستند ایالات متحده را متقاعد کنند که اگر واشنگتن نیروهای خود را از افغانستان خارج کند، این گروه میتواند از پناهدادن به القاعده دست بکشد. طالبان در تماس با ایران و روسیه، که دیدگاه خصمانه مشابهی نسبت به طالبان داشتند، بر منافع مشترک خود در مخالفت با حضور نظامی ایالات متحده در افغانستان تأکید کردند و به مسکو و تهران اطمینان دادند که طالبان هیچ نقشهای علیه هیچ یک از همسایگان افغانستان ندارند. در آنزمان طالبان با عربستان سعودی نیز رابطه دوستانهای داشتند. ملک عبدالله در ماه رمضان سال ۲۰۰۸ (ماه سپتامبر) مراسم افطاری را برای آشتی میان افغانها تدارک دیده بود. به گفته یکی از برگزارکنندگان این نشست که در آن برخی از افراد ارشد وابسته به حکومت افغانستان نیز شرکت داشتند، منوچهر متکی، وزیر امور خارجه وقت ایران از همتای افغان خود، داکتر عبدالله، میپرسد که چرا سعودیها برای بازگرداندن طالبان تلاش میکنند. تا زمانی که طالبان بهنظر میرسید با عربستان سعودی نزدیکند، روابط ایران با این گروه با محدودیتهایی همراه بود.
با اینحال در سال ۲۰۰۹، روابط سعودی و طالبان خراب شد. وقتی شاهزاده مقرن بن عبدالعزیز، رییس استخبارات عربستان سعودی، با طیب آغا، فرستاده سیاسی طالبان در جده ملاقات کرد، هر دو بر سر مخالفت طالبان در برابر پیششرطهای سعودی برای اقدام بهعنوان میانجی بین این گروه و حکومت افغانستان و ایالات متحده، درگیر بحث تندی شدند. ملک عبدالله اصرار داشت که طالبان قبل از اینکه سعودی اقدام به میانجیگری کند، باید علنا القاعده را محکوم و قطع رابطه کند. طالبان اصرار داشتند که چنین عملی فقط میتواند در پایان روند انجام شود نه قبل از آن. مقرن، طیب آغا را از عربستان اخراج کرد. اندکی بعد، جنرال احمدشجاع پاشا، رییس آیاسآی پاکستان با مقرن دیدار کرد و «برادران سعودی» خود را بهدلیل اقدام بدون مشورت با پاکستان به نصیحت گرفت. پس از این ملاقات دو اتفاق رخ داد: عربستان سعودی ربط و اهمیت خود را در روند صلح افغانستان از دست داد و مقرن و همکارانش به همتایان امریکایی خود گفتند که طیب آغا مأمور ایران است و ماهانه ۱۰ هزار دالر از سلیمانی دریافت میکند. استخبارات امریکا نتوانست این ادعا را تأیید کند.
پس از آن، طالبان به همکاری با آلمان و قطر بهعنوان میانجیها، روی آوردند و گفتوگوهای مستقیم با ایالات متحده در آلمان در تاریخ ۲۹ نوامبر ۲۰۱۰ آغاز شد. طیب آغا به امریکاییها گفت که ایران «خطرناکترین همسایه» افغانستان است. ایران سعی کرد با انگشتگذاشتن روی روابط ایالات متحده با طالبان، برای ایجاد شک و سؤظن بین دولت افغانستان و دولت ایالات متحده استفاده کند. یک مثال کوچک آن این است که در سال ۲۰۱۱ وقتی که من مشاور نماینده ویژه وزارت امور خارجه ایالات متحده در افغانستان و پاکستان بودم، یک مقام ارشد افغانستان به من گفت که یک مقام ایرانی که در ترکمنستان با وی ملاقات کرده به او گفته است که من (بارنت روبین) با ملا عمر در کویته پاکستان ملاقات داشتهام. من این را رد کردم اما مطمئن نیستم او انکار مرا کاملا باور کرده باشد.
برقراری ارتباط با ایالات متحده و دیگران بخشی از استراتژی طالبان برای استفاده از قدرت نظامی و پایداری سیاسی ظاهری خود برای به رسمیت شناختهشدن در سطح بینالمللی بهعنوان یک جنبش سیاسی مشروع، نه یک گروه تروریستی، بود. طالبان همچنین برای پیشبرد همتای داخلی این استراتژی، سعی کردند وفاداریهای فرقهای اهل سنت خود را کماهمیت جلوه دهند. این گروه در طول حکومت خود در افغانستان در چندین قتل عام هزارهها، یک گروه قومی عمدتا شیعه که هنوز طالبان را معادل فرقهای داعش در افغانستان میدانند، دست داشتند. اما طالبان در اعلامیههای عمومی و انتشارات رسانهای خود، در عین حالی که تبعیت خود را از فقه حنفی خدشهدار نکردند، شروع به تبلیغ روابطِ به گفته خودشان «خوب» خود با برخی از جوامع هزاره کردند و اظهار داشتند که طالبان هزارهها را مسلمان و «افغان» (شهروندان افغانستان) میدانند. این تلاش خیلی شیعههای افغانستان را تحت تأثیر قرار نداد، اما برای ایران، تعامل با طالبان و استفاده از مخالفت مشترکشان را علیه حضور نظامی ایالات متحده در افغانستان آسان کرد.
پس از این دوره، گهگاهی گزارشهای استخباراتی منتشر میشد که در آن ادعا میشد که ایران نهتنها قطعات بمبهای دستساز، بلکه سلاحهای ضدهوایی را نیز برای طالبان عرضه میکند. در ماه جنوری ۲۰۲۰، به من ویدیویی از موشکهای زمین به هوای ساخت شوروی نشان داده شد که گفته میشود طالبان در هلمند از ایران به دست آوردهاند. تاکنون هیچ مدرکی وجود ندارد که نشان دهد طالبان از چنین سلاحهای هوایی استفاده کرده باشند.
در دوره اوباما، وقتی ایالات متحده اقدام به مذاکره با ایران و طالبان کرد، بهنظر میرسید ایران به این نتیجه رسیده است که باید با طالبان بهعنوان یکی از مؤلفههای صحنه سیاست آینده افغانستان برخورد کند. در تمام این مدت ایران جدا از اختلافات دیرینه بین دولتی بر سر آب، مهاجرت و قاچاق مواد مخدر، از روابط گرم با حکومت افغانستان برخوردار بود. ایران همچنین به حمایت و کمک به رهبران مهم اپوزیسیون حکومت افغانستان که از نظام مبتنی بر قانون اساسی فعلی حمایت میکردند، ادامه داد.
ترکیبی از مشکلات در رهبری و فشارهای پاکستان، رهبری طالبان را پس از ۲۰۱۴ به ایران نزدیک کرد. پس از اخراج طالبان از افغانستان به وسیله حمله نظامی امریکا در سال ۲۰۰۱، ملا عبدالغنی برادر، معاون رهبر طالبان، درحالیکه ملا عمر دور از انظار ماند، بازسازی رهبری این گروه را در بلوچستان و کراچی برعهده گرفت. رهبری برادر بلامنازع بود. اما دستگیری برادر در یک عملیات استخباراتی مشترک سازمان سیا و آیاسآی در کراچی در ماه جنوری ۲۰۱۰، منجر به اختلافات در رهبری طالبان شد. اخترمحمد منصور معاون اول رهبر طالبان شد درحالیکه عبدالقیوم ذکر معاون دوم رهبر شد. منصور ادعا کرد که همان صلاحیتی را داراست که برادر از آن برخوردار بود و مستقیما به ملا عمر گزارش میدهد و برکل سازمان طالبان نظارت میکند و ذاکر بهعنوان معاون رهبر در امور نظامی به او گزارش میدهد. اما ذاکر ادعا کرد که او و منصور در یک جایگاه قرار دارند و هردو به ملا عمر گزارش میدهند، با این تفاوت که ذاکر مسئول امور نظامی و منصور مسئول امور سیاسی و غیرنظامی است.
هم منصور و هم ذاکر از ولایت هلمند بودند؛ منصور از قبیله پشتون اسحاقزی و ذاکر از علیزی. هردوی این قبیله عمیقا در تولید، تصفیه و قاچاق تریاک نقش دارند. شهر زرنج در مرز ایران-افغانستان تنها ۱۳۶ مایل با دلارام، شهری که تنها پل آن بر روی رودخانه هلمند نقطه اصلی انتقال هروئین از هلمند به مقصد ایران است، فاصله دارد. در دلارام (جایی که من در جون ۱۹۹۸ در یک چایخانه آن هنگام سفر از قندهار به فراه بهعنوان مشاور سازمان ملل، توقف داشتم) جادهای که به سمت زرنج و مرز ایران میرود، به سمت جنوبغرب از بخش قندهار-هرات جاده حلقوی افغانستان منشعب میشود. این مسیر از نیمروز، تنها ولایت افغانستان با اکثریت بلوچ، که هممرز با ایالت بلوچستان پاکستان و ولایت سیستان بلوچستان ایران است، میگذرد. بلوچها که در منطقهای زندگی میکنند که در آن سه کشور با هم روبهرو میشوند، بهراحتی از مرز عبور و مرور میکنند و بر تجارت مرزی قانونی و غیرقانونی منطقه تسلط دارند.
درحالیکه بلوچها در افغانستان با دولتی ضعیف که کاری به کار آنها نداشته باشد، هیچ مشاجرهای ندارند، اما همقومهای آنان در پاکستان و ایران هرکدام برای استقلال یا خودمختاری تلاش کردهاند. در پاکستان، «جبهه ملی بلوچ» از ناسیونالیسم سکولار حمایت میکند و طی دهههای گذشته از حمایت هند، اتحاد جماهیر شوروی، عراق و افغانستان بهرهمند شده است. سازمانهای ایرانی مانند جندالله، اسلامگرایی سنی یا حتا سلفی را پذیرفته و از عربستان سعودی و از طریق خاک پاکستان کمک دریافت کردهاند. هم پاکستان و هم ایران (تا حدی براساس واقعیتها) اعتقاد داشتند که جنبشهای بلوچ در هر دو کشور، از دشمنان این کشورها حمایت دریافت میکنند: بلوچهای پاکستان از هند و بلوچهای ایران از عربستان سعودی و ایالات متحده. مأموران اسرائیلی که وانمود میکردند امریکایی هستند در سال ۲۰۰۷ و ۲۰۰۸ به جندالله بهصورت پنهانی کمک میکردند تا اینکه ایالت متحده متوجه شد و از اسرائیل خواست تا این کار خود را متوقف کند.
تهدید مواد مخدر با نگرانیهای ایران در مورد جداییطلبی بلوچها و تروریسم سلفی گره خورد. اوایل سال ۲۰۰۹، قبل از آنکه من به دولت اوباما بپیوندم، یک مقام ایرانی به من گفت که ریاست مبارزه با مواد مخدر وزارت خارجه ایران بهصورت فزاینده نگران ارتباط جندالله نهتنها با تجارت مواد مخدر بلکه با پاکستان، عربستان سعودی و ایالات متحده است. پیام مشابهی از طریق کانالهای دیگر نیز رسید که همراه با اقدامات تروریستی جندالله که منجر به کشتهشدن غیرنظامیان شد، دولت اوباما را در ماه نوامبر ۲۰۱۰ به سمت معرفی جندالله بهعنوان یک سازمان تروریستی خارجی سوق داد؛ و عدم مخالفت طولانی داخلی و تأخیرها، این معرفی ــ بهعنوان اقدامی برای اعتمادسازی ــ را بیهوده نشان داد.
از حدود سال ۲۰۱۴، ظهور داعش و علاوه برآن شکلگیری «ولایت خراسان دولت اسلامی» در افغانستان، ایران را با تهدید جدیدی در مرزهای غربی و شرقیاش روبهرو کرد. ولایت خراسان، منطقهای از ولایت جوزجان را در شمالغرب افغانستان در مرز با ترکمنستان (که روسیه آنرا تهدیدی مستقیم تلقی کرد) و در امتداد جادهای که تاجیکستان را به ازبیکستان و مزارشریف و مشهد وصل میکند، تحت کنترل گرفت. رژیم سلطنتی افغانستان اسحاقزیها و علیزیها را از هلمند افغانستان آورده و در جوزجان جا داده بود تا از رژیم در مقابله با جمعیت عمدتا ازبیک این ولایت، حمایت کند. این قبایل ارتباطات قبایلی و خانوادگی خود را با هلمند حفظ کرده بودند. اسحاقزیها و علیزیها توسط نیروهای ازبیک موردحمایت ایالات متحده عبدالرشید دوستم، رهبر شبهنظامی که قبلا با شوروی همسو بود، از جوزجان بیرون رانده شدند و در سال ۲۰۰۱ به همقبیلهایهای خود در هلمند پناه بردند. آنها در آنجا مهارتهای کشت و برداشت خشخاش را فراگرفتند و برخی از آنها سرانجام پس به جوزجان برگشتند و این مهارت را نیز با خود منتقل کردند.
پویاییهای در حال تغییر میان پاکستان، رهبری طالبان و ایالات متحده فرصتهای جدیدی را برای ایران بهمنظور رسیدگی به مشکلات بههم پیوسته مواد مخدر، تروریسم، براندازی خارجی و تجزیهطلبی در منطقه بلوچ ایران-پاکستان-افغانستان ارائه کرد. منصور پس از بازداشت ملا برادر و ظاهرا با اجازه ملا عمر، نظارت بر فعالیتها و تماسهای طیب آغا را برعهده گرفت. اما او به ملا ذاکر یا ملاحسن آخند، رییس شورای رهبری اطلاع نمیداد. وقتی در سال ۲۰۱۱ خبر این تغییر به بیرون درز کرد، اختلافات منصور را با ذاکر تشدید کرد و این اختلافات در اپریل ۲۰۱۴ به اوج خود رسید و در نتیجه ذاکر از سمت معاونت رهبری و ریاست کمیسیون نظامی طالبان برکنار شد.
به تعقیب آن گزارش شد که هم ذاکر و هم منصور مدت زمانی را در ایران بهعنوان مهمان سپاه پاسداران انقلاب اسلامی سپری کردهاند. بهنظر میرسد که ذاکر به دنبال پایگاهی بوده که از آن بتواند با استقلال بیشتری فعالیت کند. او همچنین بیشتر وقت خود را در هلمند میگذراند تا در پاکستان. در سال ۲۰۱۵، منصور تحت فشار فزاینده پاکستان قرار گرفت تا در مذاکرات با شورای عالی صلح افغانستان در خاک پاکستان شرکت کند. منصور تحت این فشار به برخی از افراد طالبان که روابط نزدیکی با اسخبارات پاکستان داشتند، اجازه داد تا در جلسهای در «موری» پاکستان در ماه جولای شرکت کنند. اما تلاش سایر طالبان برای دانستن اینکه آیا ملا عمر اجازهی این انحراف از سیاست دیرینه طالبان را صادر کرده یا خیر، به افشای این امر که رهبر طالبان دو سال پیش از آن فوت کرده بود، منجر شد.
منصور که از قبل بهعنوان جانشین ملاعمر عمل میکرد، موفق شد این جایگاهش را رسمی سازد، اما این کار پس از ماهها جنجال در سطح رهبری طالبان و غلبه بر مخالف خانواده ملا عمر، انجام شد. پاکستان از این شکاف درون طالبان استفاده کرد تا فرد مورد علاقه اسلامآباد، یعنی سراجالدین حقانی، فرزند جلالالدین حقانی، بهعنوان معاون رهبر طالبان در امور نظامی منصوب شود. یکی از ابزارهایی که منصور برای مقاومت در برابر فشارهای فزاینده از آن استفاده کرد، برقراری ارتباط با ایران بود. او بین ماههای فبروری تا مارچ و نیز اپریل تا می ۲۰۱۶ برای چند هفته در ایران بود. منصور در ۲۱ ماه می ۲۰۱۶، هنگامی که از مرز ایران وارد بلوچستان شد و در راه بازگشت به خانهی خود در «کوچلاک»، شهری در حومه کویته بود، توسط یک هواپیمای بدون سرنشین ارتش امریکا کشته شد. شخصی تصویری از گذرنامه مستعار وی را بر روی اینترنت قرار داد، که دستنخورده باقی مانده بود و این امر با توجه به اینکه تاکسی حامل منصور از شدت انفجار کاملا سوخته و تکهپاره شده بود، تعجبآور بود. این منجر به گمانیزنیها در خصوص این شد که در واقع مقامات پاکستانی از گذرنامه منصور در گذرگاه مرزی عکس گرفته بودند و به ارتش ایالات متحده در مورد مسیر منصور اطلاع داده بودند.
من بهصورت مستقیم هیچ دانشی در مورد آنچه که منصور در مورد آن چندین ماه با سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بحث کرده، ندارم، اما بهنظر نمیرسد این دیدوبازدیدها صرفا برای احوالگرفتن از تهران بوده باشد. از آنزمان به بعد ایران با طالبان روابط سیاسی باز برقرار کرده است. تهران میزبان هیأتهای طالبان بوده است، از جمله هیأتی به رهبری ملا غنی برادر، رییس دفتر سیاسی طالبان و معاون رهبر طالبان، که پاکستان او را در سال ۲۰۱۸ به درخواست امریکا برای رهبری تیم مذاکرهکننده طالبان در دوحه پس از هشت سال از زندان آزاد کرد.
طبق گزارشهای گوناگون، گفتوگوهای طالبان با ایران در خصوص مسائلی که در فوق به آن پرداخته شد، و نیز ارتباط بین این مسائل، بوده است، از جمله مبارزه مشترک علیه حضور امریکا در افغانستان، مدیریت تجارت هروئین از هلمند به گونهای که سود آن به دست گروههای بلوچ تحت حمایت سعودی نرسد، تأمین امنیت مرز ایران و افغانستان از شر گروههایی مانند جندالله، همکاری در مبارزه با دولت خودخوانده اسلامی داعش در افغانستان و همکاری استخباراتی در مورد عملیاتهای نظامی و اطلاعاتی ایالات متحده در هلمند و در امتداد مرز. این بازدیدها توسط سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و بدون مشارکت وزارت امور خارجه ایران، که ممکن است همزمان با بقیه ما، یعنی هنگام کشتهشدن منصور از آن باخبر شده باشد، انجام میشد، اما از آنزمان به بعد وزارت خارجه ایران گفتوگوهای سیاسی خود را با طالبان آغاز کرد، بهشمول دستکم یک جلسه که بین جواد ظریف، وزیر امور خارجه ایران، و ملا برادر در تهران برگزار شد.
مقامات ایرانی از آنزمان تاکنون حکومت افغانستان را در جریان روابط خود با طالبان گذاشتهاند. در دسامبر ۲۰۱۸، علی شمخانی، دبیر شورای عالی امنیت ملی ایران برای در جریان گذاشتن حکومت افغانستان به کابل سفر کرد. ایران به افغانستان گفت که برای مقابله با نگرانیهای امنیتی در جانبِ افغانستانِ مرز، به طالبان سلاحهای سبک فراهم میکند، اما جنگافزاری را که بتواند اوضاع سیاسی را در افغانستان به نفع طالبان تغییر دهد، به این گروه نمیدهد؛ به عبارت دیگر، در کمک تسلیحاتی ایران به طالبان، سامانههای دفاع هوایی قابلحمل توسط انسان شامل نیست. نگرانیهایی که ایران از آن در گفتوگو با افغانستان نام برد، شامل همهی مباحث فوقالذکر بوده اما مشخص نیست که تهران [با طالبان] در خصوص قاچاق مواد مخدر به چه توافقی رسیده است. روابط ایران و طالبان در مرز بهنظر میرسد که عمدتا از طریق فرماندهان متعلق به قبیله اسحاقزی (قبیلهای که منصور متعلق به آن بود) کارگردانی میشود؛ این فرماندهان در تجارت مواد مخدر نیز عمیقا دخیل هستند. گزارشهایی حاکی از آن است که عناصر سپاه پاسداران نیز در این تجارت شریک هستند و شاید آدم نباید این اعتبار را به مدافعان جمهوری اسلامی بدهد که تقوایشان باعث شده این کشور تنها کشوری بین کراچی و مسکو باشد که در آن نیروهای امنیتی به وسیله قاچاقهای میلیاردی فاسد نشدهاند. مهمتر از آن، هرچند ایران همانند ایالات متحده ادعا میکند که کاملا با تجارت مواد مخدر مخالف است و تلاشهای خود علیه این تجارت را برجستهسازی میکند، اما نه در ایران و نه در ایالات متحده، سیاست مبارزه با مواد مخدر مانع همکاری استخباراتی و نظامی حکومت با قاچاقچیان، در صورتی که این همکاری برای امنیتی ملی ضروری تلقی شود، نشده است.
شمخانی، دبیر شورای عالی امنیت ملی ایران در اظهارات خود به یک حادثه مشخص که روابط رسمی ایران و افغانستان را تیره کرده بود، پرداخت. در ماه می ۲۰۱۸، طالبان حملهای را بر شهر فراه، مرکز ولایتی با همین نام، در مرز با ایران و با حدود ۵۰۰ هزار نفر نفوس، انجام دادند و قریب بود که آنرا سقوط دهند. مقامات افغانستان ایران را به «تمویل و تجهیز مستقیم طالبان در فراه» متهم کردند. رییس پولیس مرزی افغانستان در ولایت فراه گفت که «فرماندهان سپاه پاسداران درگیری را [در این ولایت] رهبری میکنند». در سفری در ماه جنوری ۲۰۱۹ به کابل، مقامات افغانستان به من گفتند که شمخانی نقش ایران را در آن حمله، انکار نکرده بلکه نگرانی جدی ایران را نسبت به آنچه که به گفتهی او حضور چشمگیر استخباراتی ایالات متحده در فراه برای انجامهای عملیاتهای اکتشافی و نظارتی در خاک ایران بوده، ابراز کرده. او تلویحا گفته که این [حضور] هدف حمله بوده و حکومت افغانستان [در فراه] فقط سر راه واقع شده بوده و خودِ هدف نبوده.
این منجلاب حزنانگیزی از توطئههای متقابل، زمینه را برای موضع ایران در خصوص مذاکرات ایالات متحده و طالبان در دوحه فراهم کرد تا تهران ایستاده بر مرزی نامرئی، با دقت بتواند هم بر نعل ناسازواری بکوبد و هم بر میخ تفاوتهای جزئی. اکنون که تهدید مستقیم امریکا نسبت به ایران عمدتا خنثا شده است، تهران با داشتن مجراهای ارتباطی با همهی اردوگاهها، آزادی عمل خود را برای مقابله با هرگونه تحول و تغییری که ممکن است بعدا روابطش را با همسایهی شرقیاش آشفته کند، حفظ کرده است.
ترجمه به دری : روزنامه اطلاعات روز