پربیننده ها

مارا در فیس بوک دنبال کنید

اشراف بیرق افغانستان با ایران و بیرق ها

جایگاه و پایگاه هزاره‌ها در پیروزی انقلاب جمهوری اسلامی در ایران

۳۰ دلو ۱۳۹۸

از آن‌جایی که کشورهایی که در یک خط مستقیم مرزی ‌یا در یک دایره و مستطیل در مجاورت با هم قرار دارند، به نحوی از انحا‌ از تحولات درون‌کشوری هم‌دیگر تأثیر‌پذیر‌ند، مثلا رشد رادیکالیسم در پاکستان اساس و بنیان لیبرالیسم در هند و افغانستان را به چالش کشید و باالعکس، دهه‌ی دموکراسی افغانستان در پاکستان تأثیرات خاص خودش را داشته است، چنان‌چه برای بار اول در تاریخ پاکستان شاهد یک انتقال مسالمت‌آمیز قدرت در این کشور بودیم. هم‌چنان همسایه‌ی غربی ما ایران روند استیلای سیاسی ولایت فقیه که در بیش از سه دهه دچار اصطکاک نگردیده بود، در سایه‌ی تجربه‌ی ارزش‌های دموکراسی و شهروندی این طرف مرز، در آن ایستایی به وجود آمد. ظهور جنبش سبز به رهبری موسوی و کروبی را که موسوم به جریان فتنه‌ی سال ۸۸ است، می‌توان از این قماش تأثیرات پنداشت.

نویسنده : رضا مِه‌سا


چهار دهه و اندی از انقلاب جمهوری اسلامی ایران در بیست‌‌و‌دوم دلو سال ۱۳۵۷ خورشیدی گذشت. این انقلاب به رهبری آیت‌الله خمینی منجر به سرنگونی رژیم شاهی در ایران شد و اسلام سیاسی مبتنی بر ارزش‌های ولایت فقیه را در این کشور نهادینه ساخت.
ایران اسلامی در این چهل و یک سال با قدرت تمام ماشین تبلیغاتی‌‌ این انقلاب را به عنوان مصدر مقاومت اسلامی در خاور میانه به بزرگ‌نمایی گرفت و سخن معروف رهبر فقید این انقلاب را به عنوان انفجار نور در ظلمت‌کده‌ی منطقه مثال زد و این دیالکتیک را مطرح ساخت که تمام دگردیسی‌های عقیدتی و مذهبی و سیاسی در منطقه مرهون این انقلاب‌‌اند.
از ظهور انتفاضه‌ها در فلسطین گرفته تا تقویه‌ی روحیه‌ی اخوانیسم در مصر و سوریه و رشد اسلام‌گرایی در ترکیه و مبارزات مسلحانه‌ی ما افغانستانی‌ها در سایه‌ی جهاد علیه قشون سرخ شوروی را از دست‌آورد‌ها و برکات انقلاب بیست‌و‌دوم دلو در کشورشان محسوب کرده‌اند.
ما در صدد آن نیستیم که این بحث را فربه سازیم و ثابت سازیم که چنین هست یانه‌؟ در این نوشتار می‌کوشیم برخلاف عرف معمول که بیش‌تر رسانه‌های داخلی انقلاب جمهوری اسلامی را مصدر تحول در منطقه می‌دانند، ما کوشیده‌ایم که انقلاب ایران را بر‌اساس کوتاه مقدمه‌ای که در صدر این سیاهه عنوان کردیمع متأثر از تحولات افغانستان نیز بدانیم.
تحولات افغانستان به عنوان یک کشور همسایه که با ایران مشترکات مرزی، زبانی، فرهنگی، مذهبی و دینی دارد، می‌تواند تأثیر لااقل غیرمستقیم بر وقایع ایران نیز داشته باشد. این مسئله زمانی بیش‌تر مورد کنکاش و توجه قرار می‌گیرد که بداهتا می‌دانیم پس از سرنگونی رژیم سلطنتی در افغانستان، دو کشور همسایه، یعنی پاکستان و ایران نگران وضع در قلمرو افغانستان شدند.
پاکستان به این دلیل که محمد داوود خان از دوران صدارت خویش در رژیم سلطنتی به عنوان یک دشمن برای پاکستان مطرح بود و حتا در سال ۱۹۶۱‌ دو کشور را تا مرز جنگ با هم پیش راند. اما شاه ایران به دو دلیل از این وضع در افغانستان سخت نگران شد؛ اول این‌که داوود خان به کمک منصب‌داران کمونیست تحصیل‌کرده‌ی شوروی وقت به قدرت رسید و دوم این‌که یک رژیم سلطنتی در کنار مرز‌های شرقی‌اش از هم پاشید و این آژیر خطری برای وی محسوب می‌شد.
هرچند میان افغانستان و ایران در دوران شاه به علت روابط نزدیک افغانستان با شوروی، روابط زیاد نزدیک و صمیمانه نبود و محمد ظاهر شاه‌ هرگز به ایران سفر نکرد، اما سرنگونی یک شاه در کنار مرزهای شرقی ایران برای شاه ایران لااقل یک ضربه‌ی روانی به شمار می‌رفت‌.
کمونیسم و اسلام را می‌توان یکی از پتانسیل‌های تأثیر‌گذار بر انقلاب اسلامی دانست، زیرا در این دوره انقلاب اسلامی یک پدیده‌ی ناشناخته بود. نگرانی آمریکا و غرب بیش‌تر متوجه جلوگیری از گسترش نفوذ شوروی به سوی خاور میانه و خلیج فارس بود.
شاه ایران که از حساسیت کاپیتالیسم به رهبری امریکا با کمونیسم به رهبری شوروی به‌خوبی آگاه بود و در تبلیغات خود کمونیست‌ها را به عنوان یک خطر بزرگ عنوان می‌کرد. می‌توان گفت که تبلیغات رژیم شاه نیز در اغفال آمریکا و غرب در مورد میزان قدرت هواداران انقلاب اسلامی در ایران تأثیر داشت.
جهان غرب براین باور بود که کودتای داوود‌ خان که پیروزی مهمی برای شوروی بود، می‌تواند مشوق‌ خوبی برای گروه‌های چپ‌گرای ایرانی، به‌خصوص حزب توده در این کشور باشد. هم‌گرایی روحانیون و رهبران ایرانی و افغانی را نیز می‌توان از تأثیرات مهمی که بر انقلاب داشت، شمرد. مثلا در شرایطی که خمینی در تبعید به سر می‌برد، از آن‌جایی که دشمنی حزب بعث عراق با شیعه‌ها منجر به خروجش از عراق گردید، افغانستان بهترین گزینه برای او بود که از این جعرافیا به فعالیت‌های خویش ادامه دهد و این گزینه مورد توجه وی بود‌، زیرا به محمد منتظری، پسر آیت‌الله منتظری دستور داد تا به کابل رفته و با روحانیون افغانستان در این مورد مذاکره کند.
محمد منتظری به کابل آمد و بعد از مدت کوتاهی توسط دولت داوود خان دستگیر و زندانی شد. او مدتی را در زندان دهمزنگ در کابل سپری کرد و بعد آزاد شد و از افغانستان اخراج شد. اما متأسفانه از سعی و تلاش رهبران جهادی و مذهبی افغانی که در خط خمینی بودند و در ایران علیه نظام شاهی شانه‌به‌شانه‌ی برادران دینی‌شان برای سرنگونی رژیم حرکت می‌کردند، کمتر سخن می‌کنند. مثلا شهید عبدالعلی مزاری یکی از بسیار کسانی بود که به حمایت از خط مشی خمینی به زندان رفت و در راستای تحقق آرمان‌های خمینی بسیار تلاش کرد.
کودتای کمونیستی در افغانستان یکی دیگر از عوامل تأثیر‌پذیری انقلاب اسلامی از تحولات این طرف مرز است. مثلا در ماه ثور سال ۱۳۵۷ دولت جمهوری داوود خان با یک کودتای خونین سرنگون شد و دولت جدید به رهبری نور محمد تره‌کی نظام سیاسی کشور را رسما جمهوری دموکراتیک اعلام کرد.
به نظر می‌رسید که شوروی‌ها قدم به قدم به حوزه‌ی نفوذ آمریکا نزدیک‌تر می‌شوند. در حالی که رهبران جدید در افغانستان از برقراری نظام پرولتری و برادری با شوروی سخن می‌گفتند، در ایران نخستین شعله‌های انقلاب در حال زبانه کشیدن بودند.
در این زمان هزاران کارگر افغان در ایران مشغول کار بودند. در جریان انقلاب، روزنامه‌های طرف‌دار دولت تلاش داشتند تا نا‌امنی‌های ناشی از انقلاب را به افغان‌های انقلابی و کمونیست در ایران نسبت دهند. چنان‌چه روزنامه‌ی اطلاعات در روز ۱۹ جدی سال ۵۷ از قول نخست‌وزير ایران نوشت، ۲۰۰ افغانی مسلح دستگیر شدند. نمی‌گذارم افغان‌ها برای ما انقلاب خونین و كشتار صادر كنند.
روزنامه‌ی آهنگ سیاسی در همین روز از وجود عده‌ای از افغان‌های كمونیست در ایران خبر داد. همین روزنامه در ۱۶ جدی تحت عنوان «افغان‌های انقلابی در تهران» نوشت، در این روزها در خیابان شاه‌ رضا و خیابان‌های فرعی و مجاور دانشگاه یک عده جوان افغانی به چشم می‌خورند كه كتاب‌های منتخب آثار لنین و سایر جزوات چاپ مسكو را به فروش می‌رسانند و از قضا دیده شده است که همین افغانی‌ها در تظاهرات مردم هم شرکت می‌کنند و شعار هم می‌دهند.
مطرح شدن این مسایل در رسانه‌های ایران موجب شد تا نور محمد تره‌کی بگوید، آرزوی صدور انقلاب خلقی را به كشورهای دیگر نداریم و اگر كسانی از مدل انقلابی ما پیروی می‌كنند، به معنای آن نیست كه ما آن‌ها را تحریک كرده‌ایم. اگر‌چه تحلیل‌گران امور خاور میانه، به‌ویژه ایران موضع‌گیری‌های دولت وقت امریکا را که جیمی کارتر در راس آن بود، اشتباه‌آمیز خوانده‌اند، ولی آمریکا فقط دو گزینه را در این مورد در اختیار داشت:
نخست این‌که با دست‌گیری رهبر انقلاب و یاران همراه وی عکس‌العمل نشان دهد. در این صورت، تحلیل این بود که رهبری قیام مردم به دست گروه‌های چپ و کمونیستی می‌افتاد و این چیزی بود که آمریکا هرگز خواهان آن نبودند. راه دوم این بود که آمریکا بگذارد انقلاب اسلامی مسیر طبیعی خودش را طی کند. یاران آیت‌الله خمینی در آن زمان یا روحانیون بودند که مفکوره‌ی کمونیستی را عقیده‌ی الحادی می‌دانستند یا شخصیت‌های غیر‌روحانی چون مهندس مهدی بازرگان، معلم شهید‌ علی شریعتی و دیگران که هیچ‌کدام مفکوره‌ی کمونیستی نداشتند، بلکه بسیاری از آنان تکنوکرات‌های تحصیل‌کرده‌ی غرب بودند.
شاید تحلیل آمریکایی‌ها این بود که جمهوری اسلامی تازه به میان آمده دارای کادرهای متخصص که به آن نیاز دارد، نیست‌ و در انتخاب کادرها، در میان کمونیست‌ها یا تحصیل‌کرده‌های غرب بدون شک گروه دوم بخت خیلی بیش‌تری برای انتخاب شدن خواهند داشت و ایران مجددا با غرب روابط دوستانه برقرار خواهد کرد.
بنابر‌این، می‌توان گفت که خطر سلطه‌ی کمونیسم بر ایران که در دوران شاه هم خیلی در مورد آن بزرگ‌نمایی شده بود، به عنوان یک عامل مهم هم در داخل ایران و هم در به قدرت رسیدن کمونیست‌ها در کشور همسایه‌ی ایران، یعنی افغانستان، موجب شد تا آمریکا با دل ناخواسته شاهد سرنگونی شاه باشند‌ و الا امریکا به هیچ‌قیمتی حاضر نبود نفوذش را در ایران از دست بدهد و تبدیل به یک قطب منفوری گردد که هنوز هم بعد از گذشت سی‌و‌پنج سال فریاد مرگ بر امریکا در سرک‌های تهران طنین‌انداز باشد.