
زلزله در پغمان سونامی در ما
۱۷ سرطان ۱۳۹۹
زلزله در پغمان سونامی در ما
نویسنده: رضا مِهسا
زلزلهی دیشب، منیکیرا درگیر این مسئله کرد که زلزله به مثابهی فلسفه، پس از مرثیهی ولتری و دفاع روسو و بعد کش و قوس، میانِ کانت و لایبنیتس به عنوان ابژهی فلسفی پس از زلزلهی وحشتناکِ لیسبون به محاق رفت و ککِ فلسفیِ بشرِ مدرنرا نهزلزلهی اوان در ترکیه و نه زلزلهی بم در ایران نگزید.
زلزلهی لیسبون به مثابهی فاجعهی مدرنِ بنیانِ مرصوصِ در گیریهای فکری و سوگیریهای فلسفی در اروپا شد.
مستنداتِ تاریخی نشان میدهد که کابل ۵۰۰ سال پیش یک زلزلهرا که مرکز آن نیز پغمان بوده تجربه کرده است و فاجعهی بزرگی در این شهر رُخ داده است.
ولی در خلالِ این پنجصده، زلزله هرگز به مثابهی فاجعه که تنرا هدف قرار میدهد، رنجرا پرورش میدهد، مرگ بار میآورد و ابژههای خیر و شر را درشت میسازد، زیر گیوتن تفلسف و تفکر ما نرفته است.
ما نسلِ نیندیشدن؛ ولی رُمانخوان هستیم، تیرهی لاابالیگر تفکر؛ ولی شاعر هستیم و رنجها برای ما ابژههایِ عمیقن نیندیشیدهاند. ما به رنج هایِمان نهمیاندیشیم.
آیا فعالشدنِ گسلِ زلزلهی پغمان که خیلی خطرناک نیز است، ظرفیت ایجادِ سونامیِ ویرانگر را در سپهرِ اندیشهی ما را دارد یا نی؟ تا بتوانیم با ابژههای درد، رنج، فاجعه، مرگ، خدا، دین، سیاست و… رابطهی جدید و سر از نو برقرار کنیم!
تا اینجایِ کار مواجههی ما با زلزله، هفتقدم دویدن و نمازِ آیاتخواندن است و این خود عُمق فاجعهی (فکری ـ فلسفی) است.