پربیننده ها

مارا در فیس بوک دنبال کنید

اشراف منظور1

ما و مسئله‌ی پشتون‌ها در پاکستان

۰۸ دلو ۱۳۹۸

پاسخ به آن‌هایی‌که حمایت از منظور “پشتین” را به باد انتقاد می‌گیرند

 

نویسنده: امرالله خان صالح

بنابر دلایل تاریخی و از بدو تاسیس تا اکنون نظام در پاکستان که گاهی به آن حکومت عمیق و تصمیم گیران اصلی نیز خطاب میگردد پشتونها را به چند گروه تقسیم کرده اند. این تقسیم بندی ناشی از سه تا ترس است. اول اینکه سلطه اساسی و نظام تصمیم گیر عمدتا در دست پنجابی هاست و آنها قوم پشتون را تهدید بالقوه می شمارند و از پارچه پارچه شدن پاکستان یک باردیگر زیر نام قوم هراس دارند.

شکست روان ستیز جنگ بنگلادیش را در سال 1971 فراموش کرده نمیتوانند جاییکه یک جنرال پاکستانی صد هزار نیروی کشورش را مسلح تسلیم هند کرد. دوم اینکه هیچ کدام از اقوام پاکستان از دید صلابت تاریخی ، موقعیت جغرافیایی و جمعیت پوتانسیال و استعداد به چالش کشانیدن دولت پنجاب محور پاکستان و مخالفت با ایده پاکستان را ندارند. از دید تاریخی هیچ گروه دیگرغیر از پشتونها بر کل پنجاب و آنچه امروز پاکستان خطاب میگردد سلطه نداشته اند.

سایه تاریخ روح ملت ملت ها را گاهی می فشارد و گاهی نوازش میدهد. به هرحال بخاطر اینکه پشتونها سر بالا نکنند گروهی از آنها را عمدتا از قوم ختک ، بخش هایی از نیازی ها و یک گوشه کوچک یوسفزی ها را زیر نام عشیره های نظم پذیر و دلاور انگلیس ها مدغم در نظام دولتی ساختند. باید بیاد سپرد که اردو و نظام اداری در پاکستان ادامه اداره استعماری است که بصورت منظم پس از سال 1857 آغاز یافت.

این بخش از پشتونها در طول تاریخ در کرسی های بلند قدرت حتا ریاست جمهوری و لوی درستیزی قرار گرفتند و با اقتدار تمام منحیث پاکستانی های وفادار به نظام عمل کردند که غلام اسحق خان وجنرال حمید گل دوتا از مثال های بارز آن است که مردم افغانستان با این نامها آشنایی بیشتر دارند. لایه دوم جامعه پشتون سیاست گران مذهبی شکل میدهند که بیشتر به عنوان وسیله فشار بر ضد افغانستان ، سرکوب قومگرایی پشتون و ترسیم خط مذهبی بخاطر تقویت ایده پاکستان از آنها کار گرفته میشود. در طول تاریخ پاکستان اینها هیچگاه اراده مستقل نداشته و بیشتر وسایل اعمال غیر مستقیم سیاست خارجی پاکستان بوده اند. لایه سوم حزب قومگرای عوامی نشنل وگروهک های همفکرش است که در رکود فرورفته اند و سیر پوسیده گی خود را می پیمایند و از داعیه تاریخی شان که همانا اعاده عزت و جایگاه تاریخی پشتونها بود فاصله گرفته اند و دیگر انرژی عصر ظهور خود را ندارد.

در تضعیف و پوسیده گی این بخش عوامل و دلایل زیاد سهیم بوده از آن جمله میتوان فروپاشی شوروی، اشغال پنهان افغانستان توسط پاکستان و از بین رفتن عقبه بیرون مرزی این بخش را نام برد. در عین حال تسلط یک خانواده خاص براین جریان نیز سهم بارز در پوسیده گی اش داشت. این حزب نتوانست پویایی و روایت اش را حفظ کند. ر جریان سیاسی که به بزنس و پسوند یک خانواده پیوند بخورد می پوسد و بالاخره می میرد.

درین میان بخش دیگر از پشتونها زیرعنوان قبایل آزاد شامل هیچ یک از جریان های فوق نبودند و در هفت اجنسی به اصطلاح خود مختار حیات مقید سیاسی داشتند . اردو و نظام استخباراتی پاکستان این بخش یعنی اجنسی های قبایلی را به عنوان گوشه ی ممنوعه برای باجگیری از هند ، از غرب ، از افغانستان و در عین حال متفرق نگهداشتن پشتونها حفظ میکرد. این استراتیژی هنوز از میان نرفته است. ادعای پاکستان همیشه این بوده که اگر مداخله ای در افغانستان صورت مگیرد از ساحات قبایلی است که باید اول زیر سلطه ای ما قرار گیرد و بعد به داد همسایه های خود برسیم. در حالیکه ارتش و استخبارات هیچگاه نمیخواستند این بخش از پشتونها شامل سیاست مدنی و نرم گردند. در دهه ای پنجای میلادی پاکستان بزرگترین فرقه کماندویی خود را زیر نام گروه خدمات ویژه بخاطر تسلط بر قبایل با کمک امریکا ساخت ولی ازین فرقه تا امروز در سرکوب افغانستان کار گرفته است.

بازهم تحت همین بهانه ها پس از یازده سپتمبر ملیارد ها دالر از امریکا باج گرفتند که گویا قبایل و وزیری ها میزبان حقانی و القاعده استند و بگذارید که ما اینها را زیر سلطه در آوریم و ساحه را از وجود مهمان های ناخوانده ای شان پاک سازیم. با گذشت بیست سال و کشتن هزاران مشر پشتون هنوز پاکستان ادعا دارد که این قبایل است که درد سر است نه ارود و استخبارات پاکستان. اسامه بن لادن از نزدیکی اسلام آباد یافت شد و حقانی ها در راولپندی زیست دارند وربطی با قبایل ندارند. اما حالا جهان به این قصه ای پاکستان وقعی قایل نیست و مفهوم این داستان از بین رفته است. جوانی بنام منظور پشتین بلند شده و میگوید که قبایل در اصل خود قربانی و شکار شده های یک قرن دسیسه و بازی های خونین استخباراتی اند و نباید از نام این مردم آزاری به خود شان و افغانستان برسد.

او میگوید که ما را زیر نام ترورست میکشند در حالیکه ما مظلوم ایم و سرنوشت ما در دست خود ما نیست. . اوخواهان رد یابی هزاران پشتون است که ناپدید شده اند و احتمالن توسط استخبارات پاکستان پس از شکنجه کشته شده اند. پشتین میگوید پشت هر تروریست یک صاحب منصب با یونیفورم قرار دارد ورنه تروریست ریشه و معنا پیدا نمیکرد و به این حد بزرگ نمیشد. او میگوید پشتونها باید متحد شوند و از دام دسیسه خود را بیرون سازند و به ریشه های خود برگردند و دیگر به حیث وسیله فشار بر افغانستان استفاده نگردند. او میگوید ما اینجا حق خود را تامین کنیم و اسم پشتون را از تروریزم جدا سازیم. یعنی او مخواهد تروریست و ترور پرور اصلی را به جهان معرفی کند که همانا دستگاه استخبارات پاکستان است.

او میخواهد مانند یک شاهد مظلوم اصل ماجرا را شرح دهد و قومش را به عنوان یک قوم با تاریخ معرفی کند و لقب داده شده به این قوم را که گویا نظام ستیز ، بی نظم ، ضد تمدن و تروریست پرور است از خود و تاریخ خود دور سازد. این خواست های او اردوی پاکستان را از بنیاد میلرزاند و پروژه هفتاد ساله این کشور را در قبال تضعیف پشتونها و استفاده ابزاری از آنها بخصوص مناطق قبایلی هیچ میسازد. ما که خود قربانی عین دسیسه استیم باید از ارایه حمایت اخلاقی ، مطبوعاتی و سیاسی به منظور پشتین دریغ نورزیم.

او هرچند در جغرافیای پاکستان مبارزه میکند ولی داعیه اش همان است که ما از پامیر تا نمیروز و از هرات تا نننگرهار آنرا به شیوه خودما فریاد میزنیم. حمایت از منظور پشتین پروژه نیست بلکه لبیک به نعره وجدان ماست. حمایت از او در واقع تحکیم جایگاه و هویت خود ما به عنوان دولت ملت است. من او را نمی شناسم. با او ندیده ام. تا حال غیر از همین نوع حمایت اخلاقی و مطبوعاتی به او هیچ چیز نکرده ام اما وقتی خواست هایش را می خوانم و میشنوم تصور میکنم که او یک همسنگر و همزاد مقاومت من است که در کالبد دیگری در وزیرستان زاده شده است. پشتین اسم دیگر مقاومت مدنی ما در برابر ترور و ترور پرور است.