کمیتهی 313 در مقابل کمیتهی 300 ـ مهدی در کجایِ این بازی است؟
۲۱ حمل ۱۳۹۹
من قرائت قُدسی از دین و مذهب ندارم، دینرا با سازوکار “زمینی” انالیز میکنم، مذهبیکه من در بستر آن روان هستم، بیشتر با زمینیها کلنجار میرود تا آسمانیها، و این نوع قرائت؛ نجاتبخش است.
منبع: یادداشتهای فیسبوکی رضا مِهسا در باب مهدویت
امام زمانیکه در تهِ چاه “جمکران” در میان انبوه نامههای عاشقانه، ملتمسانه و تضرعانهی شیعیانش میلولد ساخت «ایران اقتصادی – فرهنگی» است. مهدیکه شبهای “جمعه” در دشتهای سوریه و قبرستانهای عراق قبر زهرا را جستجو میکند ساخت ایران «شیعی ـ صفوی» است. امام عصریکه از مکه با شمشیر دوسر علی ظهور میکند و انتقام پهلوی شکسته فاطمه را میگیرد ساخت ایران «نظامی ـ سیاسی» است.
چنین مهدیِ هرگز برای مظلومانِ جهان خوراک ندارد؛ فقط تاریخ مصرفش برای سپاه و ساس و وزارت خارجه و اطاق فکر ایران هخامنشی معتبر است.
مهدی گرایی بیشتر نوع نگاه «فرجاممحور» به تاریخ جهان است، مهدی مکتب سیاسیِ عدالت گرا، برای پایان ایسم هاست. مهدی راه است و روش و سلوکِ زندگی و طریقت سیاسی، سیمای مهدی در تاریخ تشیع نئو صفویسم خیلی افتضاح نقاشی شده است. مهدی؛ هرگز منتقم نخواهد بود، مهدی منجیِ مطلق است و ناجی بی پناهان کل کرهی خاک در همه جا است تا جایی که خط مظلومیتِ جهانی ادامه دارد .
آرماگدون و جنگ نمادها
دیروز گذرا به مسئلهی جنگِ آرماگدونی در دو قطبِ “خیر” و”شر” اشاره کردم، و از صفآرایی پنهانی پرده برداشتم، که به جنگ آرماگدون میانجامد، زیرِ پوستِ جهان انقلابِ خاموشی درجریان است، که هر از گاهی، فوران میکند که تاکنون دوبار به جنگ بزرگِ جهانی انجامیده، و جنگِ سوم (قرقیسا) در راه است، این جنگ آخرین تقلا های دو جریان (حق طلب) و (شرافگن) را به کرسی پیروزی می نشاند، طبیعی استکه ماهیتِ جنگ همواره سر نوشت ساز یوده و به قولِ رفیقم نیچه هر گروهی که از جنگ بیرون میشود دیگر، آن خودش نیست، ختم جنگ نویدِ تولد تازه برای طرفین متخاصم است.
پس طبیعی است که جنگ “هوایی” و “ایلایی” نمیشود.
لذاست که در پشت صحنهی هرجنگی یک مهندس و طراحی وجود دارد، که به معماری و مهندسی جنگ میپردازد، جنگ بد رقم “پتانسیل مدیریت” در حوزه های فرهنگ، اقتصاد، اجتماع، دین و عقیده ایجاد میکند، لذاست که سازمانهای سریِ (فراماسونی) که متشکل از مغزهای متفکر اطاق جنگ و مدیریتِ جهانی است، سازمانِ که تاکنون جنگ و مدیریت جهانی را کنترل کرده 13 سرمایه دار بزرگ جهانی به استثنایِ بیل “گیتس” است که میزان سرمایه اش معلوم است و عضو فراماسون جهانی نیست، دیگران همه در نوکِ هرم سیصد نفری قرار دارند که همه “ماسون” اند، این سازمان جهانی، لُژ (اطاق مدیریت) (سفارت خانهها) ماسونها درهمه جا است حتی درکابل، فراماسون را میتوان (نماد گرایی) هم گفت که در دو قطب “خیر” و “شر” فعالیت دارند، ماسون های (شرافگن) زیر نمادِ (هرم دجالی) کار میکنند، که ترمنیولوژی این طیف از مدیریت جهانی را علی بزرگ بیان کرده است : مردی که در پیشانی خویش چشم دارد و برخرِسفید سوار و برشرق وغربِ جهان نهیب میزند، علی درحقیقت با ادبیات فراماسونی گپزده است به این معنیکه لیبرال دموکراسیِ غربی “دجال” (بسیار دروغگو) و سوار برخرِ “سفید” (کاخ سفید) برشرق وغربِ عالم سلطه میراند ائتلاف غربیها به (رهبریِ امریکا)، این محورِ شیطانیِ
فراماسونی جهانی است. در مقابل کمیتهی 313 نفری امام زمانی است، که موازی با تقلای شرخواهان روی تکمیلِ پازلِ پایان ِ جهان به نفع معنویت و خیر اندیشان که وارثین برحقِ زمین اند، کار میکنند، متوجه باشد دچارسوء تفاهم وقرائتهای قدسی از ” فیوچریسم ” (مهدی باوری) نگردید، وقتی ازقطب “خیر” میگویم به این معنی استکه حتی یک آدم غیرمسلمانِ خییر وخیر اندیش در این دایره شامل می شود، و آدم بدهای مسلمان که شیعه هم باشند درفرهنگِ امام زمانی جا باز نمیتوانند، لذاست که کمیتهی 313 اخرالزمانی مهدیِ موعود، محورِ مشترکِ تمام ادیان زمینی وآسمانی و کتلههای غیردینی (موعود گرا) است، که در سیمای ِ مسیح، مهدی ، آرتور ، ابر مرد، انسان آرمانی، سوشیانت، انسانِ کامل ، خلیفهی خدا . . . رُخ میزند، سازمان فوق سری 313 نفری امام مهدی مشتکل از تمامِ مردمِ جهان است، که می کوشند (عصر طلایی) امام زمانیرا تحقق بخشند، این سازمان 313، اکنون روی برنامه های دانش اتمی، تکنالوژی فریک هستوی، تکنالوژیِ فوق مدرن رسانه ای، نفت وسرمایه داری، تکنالوژی تسلیحاتِ فوق سری ، بانکداری مدرن . . . کار میکنند تا درصف آرایی پیش رو کم نیاورند، و بازی بُرد و باخت بینِ دو محورِ “خدایی” و “شیطانی” را با نتیجهی پرگل در میدان ارماگدون از محور شیطانی ببرند که میبرند و این وعدهی الهی است.
پاینوشت: اللهم عجل لولیک الفرج، دوست دارم شما ها هم عضویت درشت این کمیتهی 313 نفری امام زمانی را داشته باشید تا رستگارباشید، به تعبیر محمد بزرگ:«علی و شیعته هم الفائزون» و شیعه علی انسانهای “نیک” و “خیراندیش” است فرقی نمیکند از کدام آبشخور مذهبی آب میخورد مثلا جورج “جرداق” از رضا مِهسا کده بد رقم “شیعه” بود و است.
جنگِ سومِ جهانی
آنچه در پیمیخوانید ، تعقیب وگریز هایِ جهانی در آینهی فیوچریسم (مهدی باوری) سبک وسنگین میشود، یحتمل برایِ برخی دوستان هضمش سخت تر خواهد بود.
در نصوصِ جریانهای معتقد به مهدویت، خبر از جنگی بس خطرناکی داده شده است که در یوحنا (یهودیت) “آرماگدون” و در اسلام (تشیع) “قرقیسا” گفته می شود، این جنگ در خاور میانه اتفاق می افتد و چهار صد میلیون نفر در آن درگیر می شود، شروع این جنگ سال 2015 و شدتِ آن 2023 خواهد، در این جنگ لشکر از خراسانِ به قومندانیِ خراسانی به معاونیتِ شعیب ابن صالح، و لشکر دیگری از شام به رهبری سفیانی، وقشون دیگر به سرکردگی یمانی از صنعایِ یمن، ظهور میکنند، که این صف آرایی منجر به انحلال جهان بهنفع معنویت و پیروزی درفش های سیاه (ایرانی) بر زرد (غربی) خواهد شد تا اینکه مهدیِ موعود ظهور میکند و جهان را پر از عدل و داد میکند.
حال از آنالیزِ ما وقع در خاور میانه و منطقه و جهان، پی میبریم که در آستانهی جنگِ آرماگدون یا جنگِ سوم جهانی و تقابل نهایی خیر وشر قرار داریم، حوادثیکه در بالا ردیف شد درست شش ماه پیش از ظهورِ مهدی موعود اتفاق میافتد.
من یکیفکر میکنم برای هضم واقعیات “فیوچریسم”مقدماتِ باید چیده شود، تا افکار عامه در تضادِ آن قیام نکنند. مهدی باوری یک تفکرِ اعتراضی مدرن بر وضعیت موجود است، اصلن فلسفهی (انتظار) بر (اعتراض) گذاشته شده است.
حالا برای اینکه ثابت شود پیش بینیهای اخرالزمانی، درست از آب بیرون می شوند من به یک تحلیلِ آخرالزمانی الهام گرفته شده از وقایع حتمی ظهور، شرایط فعلی جهان را بومی سازی میکنم ـ خب در این شکی نیست که پتانسیلِ این جنگرا خاور میانه(یمن ،خراسان، شام) دارد، امام صادق پنج نشانه را در ظهور حتمی می داند و بدرقم پیش بینی کرده ،سفیانی، یمانی، قتل نفسِ پاک، فریاد آسمانی، و غرق شدنِ منطقهی بیداء ، حال اگر فرض کنیم شش ماه بعد امام زمان ظهور خواهد کرد چنین به تحلیل وقایع می پردازیم.
سفیانیِ همین ملا عمر است که یک چشم است و بد رقم دشمن تشیع، یمانی همین عبدالملک حوثی است که از صنعا به ایزوله گریِ ظهور می پردازد، سید خراسان، خامنهای است که معاونش شعیب ابن صالح قاسم “سلیمانی” است، قتل نفس الزکیه همین فرخنده است که بیگناه باد بادش کردیم، فریاد آسمانی و فرو رفتن سر زمین بیداء یحتمل در سال 2023 رخ خواهد داد، درست پس از تکمیل پروژه خاور میانهی جدید، بنا براین امام زمان در سال 2024 ظهور خواهد کرد، پس از آنکه نیرو های شر تمام هستی را در کنترل خویش در آورده باشند.
حالا آرماگدون یا قرقیسا و یا جنگ جهانی سوم در مقیاسِ یک یا دو دین آسمانی نخواهد بود، این تقابل خیر وشر جهانی است، حالا فرقی نمیکند، شیعه باشد یا سنی، مسیحی باشد یا یهودی، خدا باور باشد یا بی خدا، یک صف آرایی انسانی با شیطانی خواهد بود، فرض میگیریم امریکا در این صف آرایی پهلوی ایران ایستادو به دفاع از حریم خیر پرداخت.
پاینوشت:صف بندی کابینه دولت وحدت ملی نیز در این گفتمان تعریف می شود، محور انسانی و محور شیطانی “بالبخند.”
پاینوشت: آنچه در بالا خواندید، یک پیش آنالیز (شکمبه ای) برایِ دور زدن شبهات ضد مهدی باوری است به هیچ وجه درستیِ آنرا تایید نمیکنم .
چرا غرب بهدنبال امام “زمان” است؟
محمود “احمدی نژاد” جزوِ معدود کسانی است، که سخنانش در باب “ظهور” و “مهدویت” همواره حیرت میآفریند و پارادوکس خلق میکنددر تازه ترین مورد گپ مشهورش که:« غرب به دنبال امام زمان است!»
من از اتوریتهی “کلامی” و از کاریزمای “حدیثی” (منجیگرایی) در اسلام حرف نمیزنم! بلکه از عینکِ تیوری پردازی بشر مدرن به موضوع نگاه میکنم!
حال اتوریتهی لیبرالیسم جهانی و هژمونی بسط قدرت غربی و ایجاد نظم نوین جهانی در سایهی سکولاریسم غربی ریشه در سه تیوری درشتِ تافلر (موج سوم) فوکویاما (پایان تاریخ) و هانتینگتون (برخورد تمدنها) دارد که این اندیشهی افسونگر را تا شاخ افریقا و تا قلبِ آسیا با خرده تیوری های (خاور میانهی جدید) رایس و (طرح بزرگ امریکا برای منطقه) در ساحت “امپراطوری آشوب” بهپیش رانده است و فتح اقالیم نو را در دستور کار دارد.
حالا حقانیتِ مثلث ِ(خدا ـ قرآن و پیامبر) در حالت تعلیق و (آیهی و ما ینطق عن الهوی الا وحی ما یوحی) داخل پرانتز شاد روان هوسرل.
بیایید بپذیریم “محمد” یک غول فلسفی بود، خدای نبوغ تیوری پردازیِ “سیاسی”،”اقتصادی”،”نظامی” بود، اگر قیدِ آسمانیِ دین اسلام را بزنیم هیچ وجدان سالمی حتی شک کرده نمیتواند که محمد یک نابغهی به تمام معنی بود، مگر اینکه دگم مطلق باشد وبیسواد محض
حالا طرح اندیشهی “مهدویسم” که اگر به روز تر بخوانمش تیوری “فیوچریسم” (آینده گرایی) از آدرس محمد و اتوریته دهی این تفکر توسط رب النوع فلسفه سیاسیِ اخلاقی “علی” و رب النوع علوم اجتماعی و انسانی “صادق” و کاریزما دهی این تیوری توسط عبدالله سبا و کلینی و شیخ مرتضی و نعمانی و صدوق و مجلسی . . . تا شیخِ خوش صدا کافی، درست سناریوی همین لیبرالیسم است، مهدویسم اندیشهی شرقی است برای مدیریت جهانی و لیبرالیسم تفکر غربی برای هژمونی جهانی ـ جالب اینجاست که لیبرالیسم از درون مهدویسم بیرون شده است؛ لیکن آپدت شده، روز به روز فربه شده، مهدویسم بعد از صفویها متوقف شد و در یک نوع ایستایی کاذب فقهی ـ کلامی گیر داد.
حال “احمدی نژاد” میخواهد این تیوری در متن توده تجربه شود، مهدی و نواب اربعه و غیبت کبری و صغری باز نگری و باز خوانی شود، من فکر می کنم جهان به دست دو گروه مدیریت می شود همین اکنون، یکی کمیتهی 300 ودیگری سازمان 313 یک نوع تقابل فراماسونی بین این دو نهاد وجود دارد که در یک طرفش آدم شرقی و در طرف دیگرش ادم غربی است برای بسط هژمونی در کل جهان.
فراماسون غربی با نسخهی 300 با آنتی فراماسون شرقی با مدل 313 در یک نبرد پنهان دارند جهان را مدیریت میکنند، مدیر جهانی غربی هم معلوم نیست کی است و از شرقی نیز، و طرفین برای رد یابی خصم دست به هرکاری میزنند، من فکر می کنم مهدی یک جوان 35 سالهی باشد که در نوک هرم سازمان 313 برای آیندهی جهان برنامه دارد، شاید در کابل باشد و شاید در نیویورک (سفرهای خراسان) در مهدویت حضور مهدی را در کل کشور های شرقی نشان میدهد، لذاست که سازمان ام ای فایو، سی آی ا، اف بی آی، ناتو . . . همه به دنبال مهدی موعود است و تک تیر اندازن کمتیه 300 به دنبالش، به یاد گپ رفیقم نیچه می افتم که گفته بود مردم حقیقت را نمی پذیرند چون می ترسند تخیلات شان بشکند، حالا احمدی نژاد گپ نو نزده است این مائیم که دچار تفکر سنتی از مهدویسم هستیم!!! و نمیپذیریم که مهدی همین اکنون در بروکسل، نشست وزاری خارجه ناتو را مانیتورینگ میکند، لذاست که در کنار چاه مسجد جمکران چمپاته زده ایم!
تشیع و بحرانِ منجی گرایی
اصولن تشیع یک “حزب” است که بر پاشنهی عدالتِ “عمومی” (عدل) و “رهبریِ خردمندانه” (امامت) برمردم میچرخد اصولی که تمام احزابِ “مدرن”و “پست مدرن” با آن اتوریته میشوند و کاریزما پیدا میکنند.
اینکه موتورِ محرکِ “تشیع ” جام کرده است و بد رقم مبلایل میخورد ریشه در حالتِ “تدافعی” این حزب دارد که در عصر صادقِ آل علی و محمد “جعفر” نهادینه شد.
تا عصر امام ششم تشیع “ابوذر “تولید میکرد و”حسین” بیرون می داد و مختارِ “ثقفی” تربیه می کرد و “زید” می پروراند؛ ولی بعد از اینکه عباسیها فهمیدند با شیعهی “تهاجمی” یا “چپِ شیعی” نمیتوان کنار آمد،دکترینِ (اختهسازی تشیع) را با “فقه” و “نحو “و “تفسیر” و “نجوم” و “ریاضی” در دستور کار قرار داد.
من یکی با این ادعا موافق نیستم! که جعفر الصادق موئسس و بنیانگذار تشیع باشد اصولن تشیع یک تافتهی جدا بافته از اسلام نیست، که صادق آن را روانهی بازار کرده باشد، مکتب اسلام یعنی “عدل” و “امامت” و این یعنی تشیع، “توحید” و “معاد” و “نبوت” سه اصلی است که در تمام دکترینهای عقیدتیِ آسمانی ـ ابراهیمی وجود داشته من یکی فکر میکنم اسلام با ارائهی این دو اصل مترقی ناسخِ ادیان پیش از خود است، حالا صادق آلِ محمد تشیع را علمی ـ فقهی ساخت و مبارزهی انقلابیِ شیعی را علیه “ظلم” که همواره بیداد میکند به زیر زمین کشاند مبارزهی زیر زمینیِ شیعی پس از امام صادق با دستگاه های ظلم رواج پیداکرد، چون دیگر”تشیع” داشت از حالتِ “تهاجمی” (اوج) بیرون میشد و در لاکِ “تدافعی” (اُفت) جا باز میکرد، این سرنوشت محتوم هرجریانِ مردمی است، باید گفت که “تاینبی” اصل (تهاجم و تدافع) را از امامِ صادق کش رفته است با”لبخند.”
مدیریتِ نهضتهای زیر زمینی پتانسیلِ “انقلابِ دائمی” را در سینه دارد، که مثل “قوغ” در زیر “خاکستر” میماند و با یک بادِ موافقی شعلهور می گردد، علمی و فقهی سازی “تشیع” تلاش عاجزانهی برای نمردنِ این حزب بود، چون دیدیم که جایِ “ابوذر”، “طوسی” سر از آب بیرون کرد و جایِ “حسین”،”مجلسی” و عوضِ “مختار”، “شیخ مفید” ولی مدیریت جریانِ انقلابی شیعی در زیر زمین، به باور من شاهکار بزرگِ امام صادق بود که روحش شاد و راهش پر رهرو باد!!
جعفر گپِ زیبایِ دارد که: یا معشر الشیعة! کونو لنا زین و لا تکونو علینا شینا» ای شیعیان برای ما عاملِ زینت باشید نه مایهی ننگ، حالا شیعهگری در اوج بحرانِ از حالت تدافعی و افتِ خویش قرار دارد و نیاز به “نو”شدن دارد.
و این مهم میسور نیست مگر اینکه نوع نگاه ادم شیعه به مهدی و منجی گرایی تغییر کند و فیوچریسم به قول شریعتی مذهب اعتراض بر وضعیت موجود نه مکتب انفعال در برابر کل وضعیت جهانی گردد.
اگر فرصتی دست داد این مبحث را بیشر چاق می سازیم !
مهدی ـ تولد ـ غیبت
بحث تولد و غیبتِ مهدی درست در (سالهای حیرت) آوانیکه بعد از وفات حسن عسکری تشیع دچار بحران رهبری شد وکلیتِ این تفکر از هم پاشید در میان شیعیان و تئوریسنهای مهدویت داغ شد.
نوع نگاه حدیثی و کلامی زمانی به مهدویت فربه شد که عدم تاریخ مند بودن امام زمان چون سایر ائمه مطرح شد چون امام عسکری اولا زن اختیار نکرده بود و بیشترکنیزکان داشت که از آنها تمتع می جویید و در زمان حیات وی احدی متوجه نشده بود که یکی از کنیزان وی حامله باشد.
آنچه بن مایهی مهدویتِ شیعی را تشکیل میدهد پیش فرض های مبتنی بر مشیت الهی و اعتقادی است نه تاریخی لذاست که برای آدم که پس از دوازده صد سال فیوچریسم شیعی را سبک وسنگین میسازد فارغ از مبحث عقیده غیر قابل هضم است.
من بارها گفته ام منجی گرایی شیعی در عصر کلینی و مفید و جاسم و مجلسی و نعمان و در فرجام مرتضی فقط یک موضوع حدیثی و کلامی صرف باقی مانده است نه یک رویکرد رادیکال برای مدیریت آینده جهان !!
بحثِ تولد و هر دو غیبتِ مهدی خیلی تاریخ تیر شده است و اصلا بی دغدغهی اعتقادی پذیرفتنی نیست وبرای نسل نو شیعی هرگز پاسخگو نخواهدبود که چه حتی فراری خواهد داد.
من سال های گذشته گذرا تقابل دو کمیته 300 و سازمان 313 جهانی را روی آیندهی جهان تبیین کردم و گفتم که چنانچه کمیته 300 باشگام رم و سازمان ناتو و اطاق مطالعات استراتیژیکِ دارد سازمان 313 نیز عین تشکیلات را برای طرح ریزی نظم نوین جهانی دارد.
من یکی فکر می کنم !! لازم نیست ثابت کنیم مهدی در سال های حیرت شیعی به دنیا آمده باشد و بعد طرح جهانی 313 را بیرون داده است و بعد رفته به غیبت.
مهدی آنچه که طراحان اولیه این تیوری محمد و علی گفتند میآید لازم نکرده که یک اندیشهی مدرن و مترقی را آنقدر حدیث زده و کلام زده سازیم که سرنخ گم گردد.
مهدی براساس قراین که فراماسونیسم شیعی بیرون داده است تا سال 2025 اگر هم نیاید شبکه های موازی با 313 اش را قشنگ تابلو خواهد کرد درست عین ناتو در بلژیک و بکتل در خاور میانه لودرز در امریکای لاتین . . .
مهدی براساس شواهدی که تشکیل نظم نوین جهانی نشان میدهد شاید متولد سال 2000 در قلب لندن است و غیبتی هم در کار نیست قشنگ روی برنامه هایش از این شهر به آن شهر و از این کشور به آن کشور مسافرت میکند و کلی دم و دستگاه در این هزار سال پسین برایش دست و پا شده تا در تقابل مدیریت شیطانی، مدیریت الهی و انسانی آینده جهان را برنامه ریزی کند.
مهدی خواهد آمد . . . و یالیتنی کنت معه فافوز فوزا عظیما
سالروز زمینی شدن مدیر مدیرای کل جهان را خوب ماکم زدونک و پخته تجلیل نماید.
پای نوشت: آنچه در بالا خواندید!! گپِ دل یک کتاب است، سرسرکی مقابل نشوید !!
“فتوریسم” یا “موعودگرایی ”
عقیده به وجود “موعود” و “منجی ” در تمام اندیشه های انسانی زمینی و آسمانی وجود دارد چنانچه در آئین “زرتشت” عقیده به”سوشیانت پیروز گر” و در آئین بودیسم “آواتار” حاکی از آمدن “منجی” است در مسیحیت “مسیح” نماد موعود است . ودر اسلام “مهدی” فرزند “حسن عسکری” یازدهمین امام شیعیان دوازده امامی پس از رفتن به “غیبت صغری” و تکمیل شدن “غیبت کبری” بنابر پیش بینی قران که “ان الارض یرثها عبادی الصالحون ” و”نرید انمن علی الذین استضعفوفی الارض و نجهلهم ائمه ونجعلهم الوارثین” ودر حدیث از پیامبر که شیخ “صدوق” در امالی آوده است که “الائمه من بعدی اثناعشر، اولهم انت یا علی واخرهم القائم الذی یفتح الله ذکره علی یدیه مشازق الارض و مغاربها ” کوتاه اینکه مهدویت یک پدیده کاملا دینی وانسانی است که در تمام اندیشه های که به آینده امید وارند . به آن پرداخته شده است .
حال اینکه مهدی گرایی چه نفعی برای کتله های انسانی می رساند؟ و اصلا فلسفه انتظار چقدر می تواند رهابخش باشد ؟ و اینکه در انتظار آمدن کسی باشیم که بیشتر از دوازده صد سال در غیبت است چه دردی را دوا می کند ؟
باید به این پرسش ها جدی پرداخته شود ، انحراف بحث از این سوالها به اینکه مهدی کیست ؟ شیعه است یا سنی ، مسیح است یا بودای پنجم ، ما را به بی راهه های می کشاند که حالا به آن گیر داده ایم و شده ایم یک منتظر که در طول صده ها در دام افکار پلید صاحبان قدرت و تیکه داران دین گرفتاریم و انتظارما توجیه گر، قاپیدن هستی فکری و اقتصادی ما به وسیله آن ها شده است .
چنانچه در “چنداول” محله که من زندگی می کنم سالانه انتظار درحول وحوش برافراشتن پرچم به یاد امام زمان خلاصه می شود و تاسال دیگر منتظران فقط منتظر این علم اند وبس .
در قدم نخست باید منتظر بداند که انتظار، چه نفعی به حالش دارد و الا در جهل منتظر بودن؛ دردی را دوا نمی کند . که تاحال نکرده است . بلکه سوء استفاده ازفلسفه انتظار، وسیله توجیه تسلط صاحبان فن وهنرمندان مکار دین و مذهب می شود . چنانچه حکومت های که در سایه “مهدی ” به وجود آمدند بیشتر ماهیت “دجالی” دارند تا سرشت امام “زمانی” این کوتاهه ها ادامه دارد .
“گلوبالیسم” یا مهدویت
انتظار، گذشته از معنای لغوی آن – چشم داشتن، چشم به راه بودن-، باوری است بار ور به عمل ،که درزندگی انسان های منتظر ،درقالب کرداری خاص تجسم می یابد. انتظار، اعتقادی است در گرو عمل و به حالت کسی گفته می شود که از وضعیت موجود ناراحت است و برای ایجاد وضع بهتر تلاش می کند.
حال فلسفه انتظاردرقاموس انسان همین است که برای گذار از وضعیت نا مطلوب به وضعیت مطلوب تقلا می کند و فرقی نمی کند که منتظَرکی باشی ، مهدی ، آواتار ، مسیح ، بودا ، پیروزگر ، هدف این است که منتظِربرای تحقق یک حکومت جهانی تقلا می ورزد نه اینکه دعا می کند وصبر، تا 313 عسکر اردوی “امام زمان” یا “رهبرعصر” تکمیل گردد و پُشت به دیوار کعبه باشد و …
مهدویت دقیقا همان “گلوبالیسم ” یا جهانی شدن تمام مرز های است که بشر در طول عمر خویش برای تقسیمات پلید و مغرضانه میان خویش کشیده است قوم ، نژاد ، قبیله ؛ دین ، مذهب ، فرهنگ ، زبان و….. همه مرز های من درآوردی است که انسان را از انسان جدا می سازد .
اینکه “محمد” در شروع رسالت خویش فریاد می زند “قولو لا اله الا الله تفلحو” بگوید خدا یکی است تا رستگار شوید، دقیقا اشاره به جهانی شدن اسلام در سایه مهدویت دارد .
گلوبالیسم دینی ریشه در آرمان “توحید” و یگانگی دارد ودر هم کوبنده مرزهای من در آوردی انسان هاست اینکه اسلام روی “توحید” و “وحدت “تکیه دارد .می خواهد تسری این یگانگی خدا در حوزه های متفاوت زندگی انسان ها محسوس باشد و الا خدای که تنها وتک باشد و بندگانش در پرتو تشتت بیچاره و در بدر اینکه عدالت خدای را به چالش می طلبد خدا در قران می گوید “لوکان فیهما اله الا الله لفسدتا” اگر در زمین وآسمان غیر من خدای دیگری باشد هردو فاسد می شود .پُر واضح است که خدای دیگری در شکل خدای واحد تبارز پیدا کرده نمی تواند مُراد خدایان است که انسان ها برای شان دست وپا می کنند مانند حزب ، عقیده ، زبان ، فرهنگ، مرزهای جغرافیایی و….
حال مهدویت دقیقا این خلا را پُر می کند و حکومتی مبتنی بردو اصل “عدالت جهانی ” و”امامت سالم” در سایه منجی گرایی و موعود باوری را وارد ادبیات پراکنده انسان ها در حوزه های مختلف نموده است .
“اللهم عجل لولیک الفرج” یک نوع اغفال رندانه است که تلاش و تکاپوی انسان هارا برای رسیدن به حکومت موعود سد می کند باید انسان ها روی تنش های حاصله از مرز بندی ها کار کنند تا شامل اردوی ملیاردی “امام زمان” گردد و آرمان محمد مبتنی بر ایجاد “مدینه فاضله” تحقق یابد وجهان به یک دهکده و یا شهر فاضله تبدیل گردد .
تشیع و بحرانِ منجی گرایی
اصولن تشیع یک “حزب” است که بر پاشنهی عدالتِ “عمومی” (عدل) و “رهبریِ خردمندانه” (امامت) برمردم میچرخد اصولی که تمام احزابِ “مدرن”و “پست مدرن” با آن اتوریته میشوند و کاریزما پیدا میکنند.
اینکه موتورِ محرکِ “تشیع ” جام کرده است و بد رقم مبلایل میخورد ریشه در حالتِ “تدافعی” این حزب دارد که در عصر صادقِ آل علی و محمد “جعفر” نهادینه شد.
تا عصر امام ششم تشیع “ابوذر “تولید میکرد و”حسین” بیرون می داد و مختارِ “ثقفی” تربیه می کرد و “زید” می پروراند؛ ولی بعد از اینکه عباسیها فهمیدند با شیعهی “تهاجمی” یا “چپِ شیعی” نمیتوان کنار آمد،دکترینِ (اختهسازی تشیع) را با “فقه” و “نحو “و “تفسیر” و “نجوم” و “ریاضی” در دستور کار قرار داد.
من یکی با این ادعا موافق نیستم! که جعفر الصادق موئسس و بنیانگذار تشیع باشد اصولن تشیع یک تافتهی جدا بافته از اسلام نیست، که صادق آن را روانهی بازار کرده باشد، مکتب اسلام یعنی “عدل” و “امامت” و این یعنی تشیع، “توحید” و “معاد” و “نبوت” سه اصلی است که در تمام دکترینهای عقیدتیِ آسمانی ـ ابراهیمی وجود داشته من یکی فکر میکنم اسلام با ارائهی این دو اصل مترقی ناسخِ ادیان پیش از خود است، حالا صادق آلِ محمد تشیع را علمی ـ فقهی ساخت و مبارزهی انقلابیِ شیعی را علیه “ظلم” که همواره بیداد میکند به زیر زمین کشاند مبارزهی زیر زمینیِ شیعی پس از امام صادق با دستگاه های ظلم رواج پیداکرد، چون دیگر”تشیع” داشت از حالتِ “تهاجمی” (اوج) بیرون میشد و در لاکِ “تدافعی” (اُفت) جا باز میکرد، این سرنوشت محتوم هرجریانِ مردمی است، باید گفت که “تاینبی” اصل (تهاجم و تدافع) را از امامِ صادق کش رفته است با”لبخند.”
مدیریتِ نهضتهای زیر زمینی پتانسیلِ “انقلابِ دائمی” را در سینه دارد، که مثل “قوغ” در زیر “خاکستر” میماند و با یک بادِ موافقی شعلهور می گردد، علمی و فقهی سازی “تشیع” تلاش عاجزانهی برای نمردنِ این حزب بود، چون دیدیم که جایِ “ابوذر”، “طوسی” سر از آب بیرون کرد و جایِ “حسین”،”مجلسی” و عوضِ “مختار”، “شیخ مفید” ولی مدیریت جریانِ انقلابی شیعی در زیر زمین، به باور من شاهکار بزرگِ امام صادق بود که روحش شاد و راهش پر رهرو باد!!
جعفر گپِ زیبایِ دارد که: یا معشر الشیعة! کونو لنا زین و لا تکونو علینا شینا» ای شیعیان برای ما عاملِ زینت باشید نه مایهی ننگ، حالا شیعهگری در اوج بحرانِ از حالت تدافعی و افتِ خویش قرار دارد و نیاز به “نو”شدن دارد.
و این مهم میسور نیست مگر اینکه نوع نگاه ادم شیعه به مهدی و منجی گرایی تغییر کند و فیوچریسم به قول شریعتی مذهب اعتراض بر وضعیت موجود نه مکتب انفعال در برابر کل وضعیت جهانی گردد.
اگر فرصتی دست داد این مبحث را بیشر چاق می سازیم !
“فتوریسم” یا “موعودگرایی “
عقیده به وجود “موعود” و “منجی ” در تمام اندیشه های انسانی زمینی و آسمانی وجود دارد چنانچه در آئین “زرتشت” عقیده به”سوشیانت پیروز گر” و در آئین بودیسم “آواتار” حاکی از آمدن “منجی” است در مسیحیت “مسیح” نماد موعود است . ودر اسلام “مهدی” فرزند “حسن عسکری” یازدهمین امام شیعیان دوازده امامی پس از رفتن به “غیبت صغری” و تکمیل شدن “غیبت کبری” بنابر پیش بینی قران که “ان الارض یرثها عبادی الصالحون ” و”نرید انمن علی الذین استضعفوفی الارض و نجهلهم ائمه ونجعلهم الوارثین” ودر حدیث از پیامبر که شیخ “صدوق” در امالی آوده است که “الائمه من بعدی اثناعشر، اولهم انت یا علی واخرهم القائم الذی یفتح الله ذکره علی یدیه مشازق الارض و مغاربها ” کوتاه اینکه مهدویت یک پدیده کاملا دینی وانسانی است که در تمام اندیشه های که به آینده امید وارند . به آن پرداخته شده است .
حال اینکه مهدی گرایی چه نفعی برای کتله های انسانی می رساند؟ و اصلا فلسفه انتظار چقدر می تواند رهابخش باشد ؟ و اینکه در انتظار آمدن کسی باشیم که بیشتر از دوازده صد سال در غیبت است چه دردی را دوا می کند ؟
باید به این پرسش ها جدی پرداخته شود ، انحراف بحث از این سوالها به اینکه مهدی کیست ؟ شیعه است یا سنی ، مسیح است یا بودای پنجم ، ما را به بی راهه های می کشاند که حالا به آن گیر داده ایم و شده ایم یک منتظر که در طول صده ها در دام افکار پلید صاحبان قدرت و تیکه داران دین گرفتاریم و انتظارما توجیه گر، قاپیدن هستی فکری و اقتصادی ما به وسیله آن ها شده است .
چنانچه در “چنداول” محله که من زندگی می کنم سالانه انتظار درحول وحوش برافراشتن پرچم به یاد امام زمان خلاصه می شود و تاسال دیگر منتظران فقط منتظر این علم اند وبس .
در قدم نخست باید منتظر بداند که انتظار، چه نفعی به حالش دارد و الا در جهل منتظر بودن؛ دردی را دوا نمی کند . که تاحال نکرده است . بلکه سوء استفاده ازفلسفه انتظار، وسیله توجیه تسلط صاحبان فن وهنرمندان مکار دین و مذهب می شود . چنانچه حکومت های که در سایه “مهدی ” به وجود آمدند بیشتر ماهیت “دجالی” دارند تا سرشت امام “زمانی” این کوتاهه ها ادامه دارد .
موعود باوری و منجی گرایی .
او انجلیست ها روز شمار جنگ “ارماگدون” راه انداخته اند و کمپ مسیح در تراکم سربازان منجی دارد جهانی میشود .
زرتشت ـ کهن ترین نواندیش پارس پیامبر آتش در آموزه های مزدایی اش و در اشعار گاهانی اش انگاره “سوشیانس” را تعمیم داده است و آمدن “استوت ارت ” که از دریاچه “کیاسه “سر بیرون می کند و دروغ را سر کوب و نیکی و راستی را استوار می سازد ـ را نوید داده است .
نصرانیان از انتهای افق صدای چکمه های پادشاه “خود تئودور ” را می شنوند .
و هندوان در نفس گرم جاده تاریخ در انتظار “وشنو ” صف کشیده اند .
و بودائیان در انتظار رجعت دوباره بودا از دل جنگهای بکر سر اندیب تمام تاریخ را با به بودهی رسیدن با “سیدارتا ” عجین کرده اند
و مجوسیان به امید زنده بودن ” هوشیدر ” و یافتن وی تمام تاریخ را پیاده طی کرده اند .
ومسلمانان با نوید قرآن که ان الارض یرثها عبادی الصالحون و وعده محمد که لا تقوم الساعة حتی یلی رجل من اهل بیتی، یواطی ء اسمه اسمی ـ به امید امدن مرد بانام پیامبر و بر دست کتاب خدای و تکیه بر دیوار مکه برای زنده ساختن دوباره زمین بعد از مرگش اعلمو ان الله یحی الارض بعد موتها . وعجل فرجه الشریف گویان از زمین ـ جمکران و سامراء ساخته اند ……
علیرغم ضدیت با موعود باوری چنانچه جوئل ریچارد سون کتاب هیولای خاور میانه و ضدیت با میسح اسلامی را نوشته است و یکی از فرق تشیع “زیدیه ” که به این انگاره بی باور اند و امام غزالی که از بحثیدن در پیوند با منجی باوری طفره رفته است و ابن خلدون که آشکارا به آمدن مهدی بی باور است علیرغم تلاش های فزاینده تئوریسن ها و پالیسی مکر های غربی و به خدمت گرفتن غول رسانه ای هالیود برای به چالش کشاندن مهدویت و باساختن فیلم “آواتار ” فرضیه دین نوین جهانی و فیلم های “ماتریکس ” و دو “هزار و دوازده ” و تلاش مضاعف “استیو راسل ” برای معرفی نمودن سری بازی های ضد اخر الزمانی و موعود ستیزی چون “جنگ فضایی” ـ بازهم گفتمان موعود باوری مسلط برهمه فرضیه های “گلوبلیسم ” و جهانی شدن است .
یعنی موعود میاید و تمام مرز ها ی قوم و سمت و مذهب و دین وفرهنگ را می شکند و جامعه ای را بر محور انسانیت استوار می سازد .
“گلوبالیسم” یا مهدویت
انتظار، گذشته از معنای لغوی آن – چشم داشتن، چشم به راه بودن-، باوری است بار ور به عمل ،که درزندگی انسان های منتظر ،درقالب کرداری خاص تجسم می یابد. انتظار، اعتقادی است در گرو عمل و به حالت کسی گفته می شود که از وضعیت موجود ناراحت است و برای ایجاد وضع بهتر تلاش می کند.
حال فلسفه انتظاردرقاموس انسان همین است که برای گذار از وضعیت نا مطلوب به وضعیت مطلوب تقلا می کند و فرقی نمی کند که منتظَرکی باشی ، مهدی ، آواتار ، مسیح ، بودا ، پیروزگر ، هدف این است که منتظِربرای تحقق یک حکومت جهانی تقلا می ورزد نه اینکه دعا می کند وصبر، تا 313 عسکر اردوی “امام زمان” یا “رهبرعصر” تکمیل گردد و پُشت به دیوار کعبه باشد و …
مهدویت دقیقا همان “گلوبالیسم ” یا جهانی شدن تمام مرز های است که بشر در طول عمر خویش برای تقسیمات پلید و مغرضانه میان خویش کشیده است قوم ، نژاد ، قبیله ؛ دین ، مذهب ، فرهنگ ، زبان و….. همه مرز های من درآوردی است که انسان را از انسان جدا می سازد .
اینکه “محمد” در شروع رسالت خویش فریاد می زند “قولو لا اله الا الله تفلحو” بگوید خدا یکی است تا رستگار شوید، دقیقا اشاره به جهانی شدن اسلام در سایه مهدویت دارد .
گلوبالیسم دینی ریشه در آرمان “توحید” و یگانگی دارد ودر هم کوبنده مرزهای من در آوردی انسان هاست اینکه اسلام روی “توحید” و “وحدت “تکیه دارد .می خواهد تسری این یگانگی خدا در حوزه های متفاوت زندگی انسان ها محسوس باشد و الا خدای که تنها وتک باشد و بندگانش در پرتو تشتت بیچاره و در بدر اینکه عدالت خدای را به چالش می طلبد خدا در قران می گوید “لوکان فیهما اله الا الله لفسدتا” اگر در زمین وآسمان غیر من خدای دیگری باشد هردو فاسد می شود .پُر واضح است که خدای دیگری در شکل خدای واحد تبارز پیدا کرده نمی تواند مُراد خدایان است که انسان ها برای شان دست وپا می کنند مانند حزب ، عقیده ، زبان ، فرهنگ، مرزهای جغرافیایی و….
حال مهدویت دقیقا این خلا را پُر می کند و حکومتی مبتنی بردو اصل “عدالت جهانی ” و”امامت سالم” در سایه منجی گرایی و موعود باوری را وارد ادبیات پراکنده انسان ها در حوزه های مختلف نموده است .
“اللهم عجل لولیک الفرج” یک نوع اغفال رندانه است که تلاش و تکاپوی انسان هارا برای رسیدن به حکومت موعود سد می کند باید انسان ها روی تنش های حاصله از مرز بندی ها کار کنند تا شامل اردوی ملیاردی “امام زمان” گردد و آرمان محمد مبتنی بر ایجاد “مدینه فاضله” تحقق یابد وجهان به یک دهکده و یا شهر فاضله تبدیل گردد .