روایت تلخ یک کشتار ـ 22 سال پیش هزارهها در شهر مزارشریف چیگونه توسط طالبان به رگبار بسته شدند؟
۲۰ اسد ۱۳۹۹
طالبان ۲۲ سال پیش با شهروندان مزار شریف و دیپلماتهای ایرانی چه کردند؟
بی بی سی/ احمد شفایی
عصر روز هفدهم اسد/مرداد ۱۳۷۷ مردم شهر مزار شریف با ورود غیرمنتظره نیروهای طالبان به داخل شهر مواجه شدند.
۲۲ سال پیش، نیروهای طالبان برای بار دوم شهر مزار شریف را تصرف کردند. گفته میشود طالبان با ورود به کنسولگری ایران در این شهر ۸ دیپلمات و یک خبرنگار ایرانی را تیرباران کردند. هرچند طالبان هیچگاه مسئولیت قتل این دیپلماتها را نپذیرفتهاند.
شاهدان میگویند جنگ در بیرون شهر جریان داشت اما ورود طالبان به داخل شهر غافلگیرکننده بود. حوالی ظهر بود که ناگهان جنگجویان این گروه از مسیر ولسوالی بلخ وارد شهر شدند.
طالبان پیش از حمله به شهر مزارشریف با تصرف شهرهای مهم هرات، کابل و جلال آباد کنترل بیشتر افغانستان را در دست گرفته بودند. طالبان با تصرف شهر مزارشریف حدود ۹۰ درصد از خاک افغانستان را زیر کنترل در آوردند.
شهر مزار شریف پس از سقوط کابل به دست طالبان، به عنوان پایتخت دولت مجاهدین به رهبری برهان الدین ربانی تبدیل شده بود.
تامین امنیت شهر مزارشریف را نیروهای وابسته به احزاب جمعیت اسلامی، جنبش ملی اسلامی به رهبری عبدالرشید دوستم، حزب وحدت اسلامی و شماری از احزاب دیگر به عهده داشتند که گاه و بیگاه میان خود نیز درگیر میشدند که موجب تلفات غیرنظامی هم میشد.
کشتار غیرنظامیان “انتقامجویی” بود؟
نیروهای طالبان در ماه ثور/اردیبهشت سال پیش از آن در ۱۳۷۶ نیز توانسته بودند برای یک هفته شهر مزارشریف را در کنترل بگیرند که با قیام مردمی وادار به خروج از این شهر شدند.
نیروهای طالبان شکست سختی را در شهر متقبل شدند و گفته میشود که صدها تن از افراد این گروه در جریان قیام و عقبنشینی کشته شدند و “شماری از آنها نیز در چاههای دشت لیلی در ولایت جوزجان انداخته شدند”.
سقوط شهر مزار شریف بار اول در سال ۱۳۷۶ پس از آن رخ داد که ژنرال عبدالملک، فرمانده ازبک با همکاری طالبان توانست عبدالرشید دوستم، رهبر جنبش ملی اسلامی را از قدرت کنار بزند.
اما، ژنرال عبدالملک پس از ورود طالبان به شهر مزار شریف تغییر موضع داد و علیه طالبان وارد جنگ شد و گفته میشود در همین زمان شمار زیادی افراد طالبان در حالت عقبنشینی کشته شدند.
بنا به گزارش نهادهای حقوق بشر، گروه طالبان با تصرف دوباره شهر مزار شریف در سال ۱۳۷۷ دست به “کشتار هزاران غیرنظامی” ساکنان شهر زد.
دیدبان حقوق بشر در گزارشی نیز گفته که کشتار شهر مزار شریف توسط طالبان در”انتقام” از کشته شدن دو هزار تن از نیروهای این گروه در ثور ۱۳۷۶ بود که پس از تصرف شهرهای مزار و شبرغان کشته شدند.
عبدالقیوم (نام مستعار) یک راننده تاکسی در سطح شهر مزار شریف، شاعد عینی وقایع آن روزها است که میگوید نه ماه توسط طالبان “زندانی و شکنجه شد.”
او ورود طالبان را به شهر غافلگیرکننده توصیف میکند، و در باره اولین دقایق ورود این گروه به شهر میگوید که حوالی ساعت ۱۰ روز در ایستگاه در شرق روضه سخی (زیارت منسوب به حضرت علی) در مرکز شهر منتظر مسافر بوده که مردم شروع به فرارکردند. او میگوید: “وقتی از مردم دلیل تیراندازیهای ممتد را پرسیدم، گفتند که در بازار کفایت میان نیروهای حزب حرکت و جمعیت درگیری شده است.”
عبدالقیوم میگوید: “با افزایش درگیری تلاش کردم خود را به خانه برسانم ولی بخت یار نبود و در میان راه با شماری از افراد مسلح مربوط به حزب وحدت برخوردم. این افراد مجبورم کردند تا آنان را به منطقه ‘پل تصدی علی چپن ‘در جنوب شرق شهر برسانم. همه در حال ترک شهر بودند، ترافیک سنگین باعث شد تا ساعت سه بعد از ظهر دوباره به منطقه سیدآباد، محل سکونتم نرسم.”
او میگوید در جاده اصلی سید آباد، خودروهای نوع داتسن (وانت) طالبان با پرچم سفید را دیده بود، راه فراری نبود و مجبور به خانه برگشت و شب شاهد درگیری شدید در شهر بود.
در شهر مزارشریف چه اتفاق افتاد؟
دیدبان حقوق بشر در گزارشی که در ۱۰ نوامبر ۱۹۹۸ نشر کرده، از کشتار غیرنظامیان توسط طالبان در مزارشریف سخن میگوید. به گفته این نهاد بدون حضور خبرنگاران و نهادهای امداد که بتوانند، وقایع آنروزها را مستند کنند، “طالبان تا توانستند دست به کشتار مردم زدند.” به گفته این نهاد، آنچه در شهر رخ داد “وحشتناک” بود.
یک شاهد عینی که نمیخواهد نامی از او برده شود، میگوید که “جنگجویان طالبان از فرودگاه در شرق شهر تا منطقه ‘علی چپن ‘ هر که را در مسیرشان دیده بودند، کشته بودند.”
در گزارش دیدبان حقوق بشر آمده که “در اولین ساعاتی که طالبان کنترل شهر مزار شریف را گرفتند، افراد این گروه شمار زیادی را بدون استثناء کشتند. آنان افراد عادی را در مناطق مسکونی، خیابانهای شهر و بازارها هدف قرار دادند.”
دیدبان حقوق بشر، از شاهدان عینی نقل قول کرده که سربازان خط مقدم طالبان “دیوانهوار” به “هر جنبندهای شلیک” میکردند. به گفته این نهاد نیروهای مخالف طالبان نیز “ممکن است هنگام ترک شهر به تیراندازی کور اقدام کرده باشند”. به گفته این نهاد “صدها غیرنظامی در میان کسانی بودند که در این شهر کشته شدند.”
براساس گزارشها محمدکریم خلیلی، رهبر حزب وحدت اسلامی افغانستان در آن روزها مدعی شده بود که طالبان ده هزار نفر را در شهر تیرباران کردهاند. او به سازمان ملل نامه نوشت و حتی از روسیه نیز خواسته بود که در مقابل” تصفیه قومی” طالبان سکوت نکنند.
دیدبان حقوق بشر گفته که براساس مصاحبه با نجات یافتگان از این حادثه و منابع مطلع، این نهاد دریافته که در این روز “حدود دو هزار غیرنظامی و شاید هم بیشتر توسط طالبان کشته شدند”. این نهاد “از تجاوز به زنان و دختران” نیز ابراز نگرانی کرده بود.
به گفته دیدهبان حقوق بشر ملا منان نیازی، والی طالبان در ولایت بلخ در آن زمان پس از تصرف مزار شریف “به مردم هزاره که شیعه مذهب بودند، دستور داده بود که سنی شوند یا افغانستان را ترک کنند یا کشته خواهند شد.”
براساس گزارش دیدهبان حقوق بشر رهبران طالبان “نه تنها از کشتار مردم در مزار مطلع بودند، بلکه به آنان اجازه دادند که این روند برای چندین روز ادامه یابد.”
از سوی دیگر حدود سه روز قبل از تصرف شهر مزار شریف توسط طالبان، بیشتر از ۲ هزار و ۳۰۰ جنگجوی حزب وحدت که از بامیان به مزار شریف “برای دفاع از این شهر اعزام شده بودند”، نیز به گفته ژنرال بازمحمد جوهری، معاون پیشین وزارت دفاع که در آن زمان دستیار کریم خلیلی بود، با فرماندهانشان کشته شدند و شمار کمی دوباره به بامیان برگشتند.
“بازداشت گسترده مردان شهر توسط طالبان“
در گزارش دیدبان حقوق بشر آمده که “در روزهای بعد طالبان جستجوی گسترده برای یافتن مردان هزاره، تاجیک و ازبک را آغاز کردند. طالبان صدها مرد و بچه هزاره را بازداشت و شمار زیادی از آنان را کشتند.”
دیدهبان حقوق بشر گفته که طالبان هزاران نفر از ساکنان شهر را به زندانهای شلوغ شهر منتقل کرده و بعد به شهرهای شبرغان، هرات و قندهار بردند. بیشتر زندانیان در کامیونها و کانتینرهای بزرگ انتقال داده میشدند. شاهدان عینی گفتهاند شمار زیادی از زندانیان پیش از رسیدن به شبرغان از بین رفته بودند. براساس این گزارش شمار کسانی که زندانی شدند به ۴ هزار و ۵۰۰ نفر میرسیدند.
عبدالقیوم در بازرسی خانه به خانه شهر مزار به دست نیروهای طالبان افتاد. میگوید ساعت هفت صبح ۱۸ اسد/مرداد افراد طالبان در بازرسی خانه به خانه وقتی وارد خانه شدند، از آنان خواستند که “اسلحه شان را تحویل دهند و اگر تحویل ندهند همه را خواهند کشت”.
او روایت می کند: “مرا به خانه همسایه بردند و از او پرسیدند که شغل من چیست. او گفت من یک راننده ساده هستم. افراد طالبان قومم را پرسیدند؟ تا مرد همسایه گفت هزاره است، اجازه سخن گفتن ندادند، دستانم را پشت سرم بستند و بعد همسایه هایم را که ازبک بودند، آوردند و وقتی هشت نفر شدیم. ما را مستقیم به ساختمان کنسولگری پاکستان در مزارشریف بردند، تا ساعت دو عصر آنجا نگهداشتند و بعد به زندان شهر مزار منتقل کردند.”
عبدالقیوم میگوید در زندان مزار متوجه شده که افراد طالبان “تقریبا همه مردان را از سطح شهر جمع کرده بودند.” او میگوید “فکر میکردی که دیگر کسی در شهر باقی نمانده است”.
او میگوید: “ده کامیون برای انتقال زندانیان در بیرون زندان منتظر بود. حدود دو صد نفر را در هر کامیون جابجا کردند. سه تا از این کامیونها کانتینری بودند و بقیه ترپالی. هوا به شدت گرم و جمعیت داخل کامیونها نیز بیشتر از ظرفیت بود”.
عبدالقیوم میگوید که در هفده روزی که اسیر طالبان بوده، افراد این گروه “همه را شکنجه کردند و حتی در این مدت به کسی آب و نان هم ندادند، فقط زندانیانی که ملاقاتی داشتند مقداری آب و نان داشتند که آنان مقداری از آن را میان سایر زندانیان تقسیم کرده و یا به دیگران میفروختند. تلاش می کردیم که با اندک آب و نان خود را زنده نگه داریم.”
به گفته او بعد از یک ماه انتظار، طالبان بازجویی را آغاز کردند. بعد از آن هر روز ۱۰۰ نفر از زندانیان را به دشت لیلی میبردند. عبدالقیوم در میان اولین گروه از این زندانیان بود، به گفته او اول فکر میکردند که آنان را به دشت برده و تیرباران خواهند کرد ولی در دشت لیلی، طالبان آنان را “به سر چاههایی” بردند که حدود یک سال قبل با تصرف شهر مزار شریف و شکست این گروه، “سربازانش توسط طرف مقابل کشته و در این چاهها انداخته شده بودند.”
عبدالقیوم میگوید در آن دشت ۹ چاه بود. طالبان زندانیان را در گروههای کوچک تقسیم کردند. افراد را به نوبت داخل چاه فرستاده و مجبور میکردند که اجساد افراد طالبان را بیرون بیاورند. به گفته او “داخل چاهها پر از اجساد بود”.
او بعدا به زندان قندهار منتقل میشود و نه ماه را در آنجا به سر برده است.
دیپلماتها و خبرنگار ایرانی چگونه کشته شدند؟
در پی سقوط شهر مزار شریف توسط طالبان، مقر کنسولگری ایران در این شهر هدف حمله قرار گرفت و دیپلماتهای این کشور ناپدید شدند. بعداً گزارش شد که این دیپلماتها کشته شدهاند. ایران گروه طالبان را مسئول کشتار این دیپلماتها اعلام کرد ولی این گروه در آن زمان مدعی شد که این کشتار توسط “نیروهای خودسر” انجام شده است.
براساس گزارشها دو تن از کارمندان کنسولگری در آن زمان به گروگان گرفته شده بودند که بعداً آزاد شدند. منابع ایرانی گفتهاند “محمد حسین جعفریان و امیر فرشاد ابراهیمی از جمله کارمندان رایزنیخانه فرهنگ ایران در مزار شریف بودند که در لحظه حمله به مقر کنسولگری در بیرون از ساختمان کنسولگری بودند و پس از حمله، مخفیانه به ایران بازگشتند.”
قبل از این واقعه، دولت ایران از نیروهای “جبهه متحد” معروف به ائتلاف شمال برهبری برهانالدین ربانی و به فرماندهی احمدشاه مسعود حمایت سیاسی و نظامی میکرد و مزارشریف تبدیل به مرکز نیروهای ائتلاف شمال شده بود.
کشته شدن این دیپلماتها خشم دولت ایران را برانگیخت و این کشور هفتاد هزار نیرو را برای انجام آزمایشات نظامی به مناطق مرزی با افغانستان فرستاد و تهدید کرد که “از طالبان انتقام خواهد گرفت.”
بنا بر اسناد ارائه شده از سوی دولت ایران، الله مدد شاهسوند عضو سرکنسولگری این کشور در مزار شریف، تنها شاهد حادثه است که از این واقعه نجات یافت.
آقای شاهسوند شش سال پیش در ۲۷ مرداد/اسد ۱۳۹۳در گفتگو با خبرگزاری ایسنا آخرین دقایق زندگی خبرنگار و دپیلماتهای ایرانی کشته شده را روایت کرده است.
مرگ محمود صارمی، در مزار شریف باعث شد که ایران روز ۱۷ مرداد را “روز خبرنگار” نامگذاری کند.
آقای شاهسوند در آن مصاحبه با خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا) گفته که بعد از ورود طالبان به شهر، گروهی از آنان به کنسولگری آمدند “شهید فلاح برای صحبت با آنها رفت و در را باز کرد. افرادی با چهرههایی مانند طالبان و مسلح وارد شدند، سراغ اسلحهها و نیروهای دیگر را میگرفتند، بیشتر شهید ریگی به سوالهایشان پاسخ میداد، پس از بازرسی سفارت سویچهای ماشینها را خواستند و ماشینها را خارج کردند.”
او گفته است “با ناصری کنار هم ایستاده بودیم، با وجود رفتار آنها، دوستان رفتاری مسالمتآمیز داشتند. طوری که حتی به آنها میوه و چای تعارف کردند. افراد طالبان همه ما را تفتیش کردند، پول و وسایل ارزشمندمان را گرفتند، با این حال معتقدم که این افراد دزد نبودند و در چارچوب عمل میکردند، مثل این که از بیرون هدایت میشدند و به دنبال چیز خاصی بودند.”
به گفته او وقتی “همه افراد همراهشان وارد اتاق شدند و به ما گفتند که کنار دیوار بایستیم، اسلحهها را بالا آوردند و با تکتیر شروع به تیراندازی به سمت ما کردند.”
“شاید حدود ۵۰ یا ۶۰ گلوله روی بچهها خالی کردند، بعد از قطع شدن صداها متوجه حرکتشان شدم یک لحظه چشمهایم را باز کردم و کفش یکی از آنها را دیدم، لحظاتی بعد که صداها کاملا قطع شد، یک لحظه از جایم بلند شدم و از آنجا خارج شدم.”