جنگجویان یککلی (بجنگ یا بمیر)
۱۹ دلو ۱۳۹۹
مزارشریف، افغانستان – ملیشههای سابق و مقامات محلی میگویند شبکهای از دلالان قدرت و جنگسالاران، با پشتوانه مالی حکومت افغانستان و نیروی پولیس ملی، از زور ناچاری فزاینده برای حفظ مناطق اطراف بزرگراههای شمال کشور، از مستمندان و در مواردی به بهانه کار ساختمانی، بهعنوان ملیشه استفاده میکنند. بزرگراهها بهعنوان شاهرگهای اصلی کشور که امکان سفر جادهای و ارتباط بین ولایات را فراهم میآورند به طور فزایندهای به خط مقدم شورش جنگجویانِ تشجیعشدهی طالبان تبدیل شدهاند. مقامات محلی ولایت بلخ برای بازنگهداشتن این شاهرگها به جذب افراد محلیِ اکثرا آموزشندیده بهعنوان محافظ پستههای امنیتی در امتداد بزرگراهها رو آوردهاند. این افراد جز تفنگ و وعده پرداخت دستمزد (البته اگر زنده ماندند) حمایت دیگری دریافت نمیکنند. برخی دیگر از این افراد محلی با وعده کار ساختمانی به این پستهها آمده و بعدا متوجه شدند که خبری از ساختمان و کار ساختمانی نیست.
نیویورک تایمز ـ فهیم عابد و توماس گیبنز
این افراد بهعنوان ملیشه در مناطقِ خطرناک که فرار از آن ناممکن است رها میشوند و بعد از هفتهها و در مواردی ماهها، زنده یا مردهشان پس برده میشود.
با شدتگرفتن حملات طالبان در سراسر افغانستان، این روش غیرقانونی برای سربازگیری آخرین نشانه از خالیشدن نیروهای امنیتی افغانستان به سبب ضعف روحیه و نرخ پایین جلب و جذب قانونی این نیروهاست. این ملیشهسازی همچنین نشاندهنده بازگشت جنگسالارگرایی است و پژواکی از گذشته نهچندان دور افغانستان در دوره جنگ داخلی که خاک این کشور تقسیم شده و تحت اداره زورمندان بود. مهمتر اینکه این ملیشهسازی با توجه به توقف مذاکرات صلح در دوحه و خروج احتمالی کامل نیروهای امریکایی از افغانستان که از مهلت آن چند ماه بیشتر باقی نمانده است، هشدار نگرانکننده درباره سرنوشت این کشور است.
مصاحبه با بیش از ده مقام محلی، ملیشههای سابق، مأموران امنیتی، اعضای خانوادهها و حتا برخی از فرماندهانی که به مشارکت در این طرح اعتراف کردند، به کشف جزئیاتی درباره این شبکه و درباره حمایت بیسروصدایی که از مقامات سطح بالای حکومت افغانستان دریافت میکند، منجر شد. این مصاحبهها همچنین از آسیبها و تلفات وارده این طرح بر خانوادههایی که عزیزانشان برای مرگ جذب میشوند، پرده بر میدارد.
سید میر که پسرش جواد پس از اصابت گلوله به گردنش در یکی از پستهها، نزدیک بود جانش را از دست دهد، میگوید: «پسرم فاقد هرگونه تجربه نظامی است. او معلول است. او کسی نیست که باید به جنگ برده شود.»
ولایت بلخ زمانی یکی از آرامترین ولایات افغانستان به شمار میرفت. پس از حمله امریکا در سال ۲۰۰۱ موقعیت این ولایت در امتداد مرز با ازبیکستان و در یک مسیر تجاری مهم از ترکمنستان باعث رشد اقتصاد محلی بلخ شد. با اینحال از آنجایی که در سالهای اخیر حکومت مرکزی نتوانسته به خوبی از عهدهی کنترل رهبری ولایت بلخ و تأمین نیروهای امنیتی به تعداد لازم برای شمال کشور برآید، بلخ به طور فزایندهای ناآرام شده است.
ماه جولای سال ۲۰۲۰ سید جواد، ساکن بلخ، فکر میکرد که او برای بازسازی یک پستهی دولتی تخریبشده بر اثر حمله طالبان، ماهانه در بدل ۱۵۰ دالر دستمزد استخدام شده است. صدوپنجاه دالر عاید در ماه از آن دست پولی بود که سید جواد مدتها بود به دست نگرفته بود.
آقای جواد ۲۷ ساله به محض رسیدن به این پایگاه در حدود ۱۵ مایلی خانهاش در مزارشریف، فهمید که چیزی برای بازسازی وجود ندارد. او یک روز بعد یک میل کلاشینکف، و از طریق مخابره از ولسوالی یک دستور ساده دریافت کرد: بجنگ یا بمیر.
آقای جواد میگوید: «از اونا پرسیدم که آیا ما اینجا برای کار ساختمانی هستیم یا برای کشتهشدن.»
به این ترتیب جواد ناخواسته عضو ملیشههای «یک کلید» شده بود. اصطلاح «یک کلید» اشاره به موترهای بیاسناد است که به شکل قطعات یدکی وارد افغانستان میشود و از چنگ مالیات دولتی و ثبت سوابق میگریزد. در مورد شبهنظامیان، یک کلید به این معنا است که هیچ مدرکی در مورد ثبتنام اعضای این ملیشهها وجود ندارد و به این ترتیب فرماندهان این ملیشهها میتوانند از پرداخت دستمزد آنها شانه خالی کنند. البته اگر این افراد زنده ماندند.
آقای جواد میگوید که «یک کلید بودن خطرناکترین کار در دو طرف جنگ است. اگر کشته شوید، خانوادهتان پول اکرامیه یا حقوق شما را دریافت نمیکنند.»
او میگوید که وارد ملیشه یک کلید شدن مانند ایستادن در صف «خودکشی» است.
طارق آرین، سخنگوی وزارت داخله نخست تلاش کرد پرسشهایی را که از او پرسیده شده بود به وزارت دفاع ارجاع دهد، اما بعدا گفت که در مورد چنین ملیشهها تحقیق میشود. آقای آرین گفت: «ما در گذشته چنین مواردی نداشتهایم.»
والی بلخ به چندین مورد درخواست ما برای اظهارنظر در این مورد پاسخ نداد.
وسعت شبکه ملیشههای یک کلید نامعلوم است. با اینکه یک مقام حکومت افغانستان که میخواهد نامش گرفته نشود، میگوید که از این ملیشهها در سراسر کشور بهعنوان جایگزین ارزان برای پرکردن جای نیروهای از دست رفته استفاده میشود، اما سوابق رسمی درباره وجود این ملیشهها در سطح ولایت یا سطح کشور وجود ندارد. تنها مدرک لازم برای ثبتنام در این شبکه (ثبتنام در این خصوص اصطلاح مناسبی نیست زیرا در بعضی موارد این افراد عملا ربوده و مجبور به جنگ میشوند) کارت شناسایی یا همان تذکره است.
حاجی نورمحمد، شاروال یک ولسوالی در ولایت قندهار میگوید که در جنوب افغانستان برخی از فرماندهان پولیس معاش افسران کشته یا بازنشسته را به جیب میزنند و به جای اینکه برای پرکردن صفوف خود اقدام به سربازگیری و جلب و جذب نیروهای جدید کنند، افراد محلی را که ثبتشده نیستند استخدام میکنند و فقط قسمتی از معاششان را به آنها میپردازند.
آقای جواد که قبلا برای چند سال عضو نیروهای ارتش بوده، میگوید که از ۱۶ نفری که در پایگاه خارج از شهر مزارشریف با وی بودند، همه با وعدهی کار ساختمانی فریب خورده و به آنجا کشانده شده بودند. او میگوید به رغم جنگ شبانه و تلاش برای آموزش همسنگرانش از طرف روز و برای نزدیک به سه ماه، در پایان هیچ پولی دریافت نکرده است.
همسایه آقای جواد، جاوید، با همین وعده کار ساختمانی استخدام شده بوده و بعدا در جریان زدوخورد از ناحیه گردن مورد اصابت گلوله قرار گرفته. درحالیکه آقای جواد کهنهسرباز ارتش است، جاوید ۲۵ ساله قبل از رفتن به پسته هرگز دست به تفنگ نزده بوده. او کمشنوا به دنیا آمده بوده و دچار اختلال زبان است.
جاوید نشسته در اتاق نشیمن خانهاش درحالیکه زخم گلوله همراه با زخم بزرگتر ناشی از خروج گلوله بر گردنش هویداست، میگوید: «آنها نگذاشتند با خانوادهام خداحافظی کنم. مرا به پایگاه بردند و ما به مدت دو ماه در آنجا گیر مانده بودیم.»
آدمهایی که جاوید و جواد را برای پیوستن به ملیشههای یک کلید فریب دادند، عضو شبکهای از استخدامکنندگانی هستند که وظیفهشان پرکردن صفوف ملیشههای یک کلید بلخ است و متحدان عطامحمد نور، یک دلال قدرت و جنگسالار در این ولایت که با شوروی در دهه ۱۹۸۰ جنگید و با طالبان در دهه ۱۹۹۰، دانسته میشوند. طی جنگ داخلی، نور فرمانده جمعیت اسلامی، یک حزب اسلامگرا در شمال کشور بود. او اندکی بعد از حمله امریکا به افغانستان در سال ۲۰۰۱ والی بلخ شد و در سال ۲۰۱۷ وقتی رییسجمهور غنی او را از سمتش کنار زد، از فرمان ریاستجمهوری سرپیچی کرد.
آقای نور با اینکه در نهایت از دفتر والی ولایت بلخ خارج شد اما به گفته مقامات محلی او والی فعلی و شبکه امنیتی بلخ عملا زیر نظارت او کار میکنند.
برخی از مقامات میترسند که شبهنظامیان یک کلید نشانه اتفاقاتی باشد که در آینده رخ خواهد داد و چیزی باشد که افغانها دیریست نگران آنند: کشوری بیقانون و تقسیمشده بین زورمندان و تحت حاکمیت طالبان و جنگسالاران؛ مانند آنچه در دهه ۱۹۹۰ در افغانستان اتفاق افتاد. بازگشت دوباره این دلالان قدرت به میدان بیانگر مسألهای است که دولت بایدن درحالیکه ارزیابی میکند که آیا به جدول زمانی دولت ترمپ برای خروج نیروهای امریکایی از افغانستان که مهلت آن اول ماه می ۲۰۲۱ تعیین شده است، پابند بماند یا خیر، باید با آن روبرو شود.
کاپیتان محمد فواد صلاح، فرمانده یک کندک پولیس، هسته اصلی شبهنظامیان یک کلید در بلخ است. او نهتنها مسئول حفاظت از بزرگراهها و پستههای آنهاست بلکه مسئول توزیع ملیشهها به این پستهها نیز هست.
چندین نفر در مصاحبه با نیویورک تایمز گفتند که هر ماه که کاپیتان صالح پستههایش را حفظ بتواند، از مقامات ولایتی یا وابستگان آقای نور پول دریافت میکند. کاپیتان و دستیارش وجود چنین قرارمداری را رد کردند. برخی از منابع تأیید کردند که مقداری از پول در اصل قرار است بین اعضای ملیشهها تقسیم شود اما به ندرت به دست آنها میرسد. کاپیتان صالح گفت که او با این پرداختیها سروکاری ندارد.
این معاملات بیانگر سرنوشت قلمروهایی است که زمانی توسط نیروهای غربی محافظت میشد. اتکا بر چنین نیروهای جنگی مؤقتی، ناکارآمدی سرمایهگذاری ایالات متحده به ارزش بیش از ۷۰ میلیارد دالر روی سلاح، تجهیزات و آموزش نظامی نیروهای امنیتی افغانستان را نشان میدهد. نیروهایی که اکنون به سختی قادر به حفظ شهرهای بزرگ این کشورند.
آقای جواد با اشاره به سوراخی در شلوارش که ظاهرا نتیجه تماس با آتش است میگوید که «ما هیچ یونیفورم و زرهی نداشتیم. من همان پیراهن تنبانی را پوشیده بودم که حالا دارم. حکومت برای چه است؟ اگر میتوانستم ضربه شان بزنم، میزدم.»
مقر کاپیتان صالح در دیوارهای دفاعی مزارشریف هم یک پایگاه پولیس است و هم مکانی برای نگه داری موترهای شاستی بلند لوکس و چند اسبش. گویای حال و هوای جنگسالار مانند خودش.
او میگوید که استفاده از ملیشهها کاری از سر مجبوریت است زیرا مقامات کابل درخواستهای وی برای اعزام سربازان و پولیس بیشتر را نادیده گرفتهاند. او حدود ۳۴۰ نفر را تحت فرمان دارد اما به ۵۰۰ نفر نیاز دارد. از پشتیبانی هوایی نیروهای امریکایی دیگر خبری نیست و نیروهای هوایی افغانستان نیز همیشه دیر میآیند، البته اگر بیایند.
کاپیتان صالح میگوید: «به همین دلیل ما از ملیشههای یک کلید استفاده میکنیم.»
سید محمد، بزرگ قبیلهای در مزارشریف میگوید که او و سایر خانوادهها سال گذشته از روند استخدام ملیشهها به شورای ولایتی بلخ شکایت کردند و سرانجام کاپیتان صالح برکنار شد. اما دو ماه بعد او دوباره وظیفه خود بازگشت. کاپیتان صالح در مورد دلیل برکنارشدن و استخدامشدن مجددش توضیح نمیدهد و فقط میگوید که دلیل بازگشتش این بوده که حکومت به او نیاز داشته زیرا طالبان پستههای دولتی را سقوط میدهند.
او که به نظر میرسید حیله و نیرنگ نهفته در روشاش برای سربازگیری را توجیه میکند، گفت: «مردم بدون تجربه به ملیشه یک کلید نمیپیوندند زیرا آنها از عواقب آن باخبرند.»
شاهراهها شاید باز بمانند اما معامله امنیت شاهراه در بدل جان انسانها، خانوادههایی را درهم شکسته و جوامعی را ویران کرده است.
در محله فقیرنشین علی آباد در مزارشریف، جایی که یک بزرگ مردمی گفت که بیش از ۵۰ مرد محله به استخدام ملیشههای یک کلید درآمدهاند، فاطمه برای پسرش، غلامعلی، که با میل خود برای پرداخت بدهکاریهایش با ملیشهها رفته بوده، اشک میریزد. غلامعلی خزان سال گذشته به ضرب گلوله کشته شد. غلامعلی ۳۸ ساله بیش از یک سال با ملیشهها کار کرده بود اما به ندرت دستمزدی دریافت میکرد.
فاطمه گریهکنان میگوید: «پیشاش زاری کردم که نرود. او گفت: “چه کاری غیر از این میتانم انجام دهم؟ همسرم نان میطلبد، اولادهایم غذا میخواهند. راه دیگری نیست. تنها راه، رفتن و پیوستن به ملیشه است.»
این گزارش با همکاری نجیم رحیم از کابل و تیمورشاه از قندهار تهیه شده است.
ترجمه از اطلاعات روز