خورد راکت تا به جانم، لِنگهایم سیخ شد
۰۶ دلو ۱۳۹۹
شکایت
پایهی برقم ولی از کار و بار افتادهام
در شمالِ مملکت با حال زار افتادهام
خورد راکت تا به جانم٬ لِنگهایم سیخ شد
رنگزرد و یخزده هم غار غار افتادهام
از «دوشنبه» تا به «کابل» کس به پرسانم نشد
مدتی در انتظار یک سوار افتادهام
گاه طالب گه مجاهد زیر بالم میزنند
با بم و راکت به میدانِ شکار افتادهام
مَردم از سردی و بیبرقی شکایت میکند
ای خدا! در دست چندین تا غدار افتاده ام
هارون یوسفی