دست ایران روی شانههای طالبان ـ دو رقیب استراتیژیک دو شریک راهبردی خواهند شد؟
۱۲ دلو ۱۳۹۹
دست ایران؛ روی شانههای طالبان
سفر رسمی ملابرادر به ایران، درست موقعیکه گزارشهای طبقهبندی شده نشان میدهد که گفتگویهای دوحه بهبُنبست خورده است بهمعنای این استکه سیاستِ خارجیِ گروه طالبان، دچار چرخش صدوهشتاددرجهای، برای کسب بیشتر مشروعیت بینالملللی برای دستگاه دیپلماسی این گروه شدهاست.
نویسنده : رضا مِهسا تحلیلگر سیاسی
این سفر کاملن حسابشده صورت گرفته است؛ زیرا دولت افغانستان با انتصاب محمد محقق فیگور سیاسیکه گفته میشود به ایران نزدیک است، در سمت مشاور ارشد سیاسی و امنیتی رییس جمهور افغانستان و نشست دو روز پیش اشراف غنی با شورای علمای شیعهی افغانستان در کابل پیام واضحی را به گروه طالبان مخابره کرد و آن اینکه دارد صف جمهوریت علیه این گروه در داخل بسته میشود.
ملا برادر؛ بارفتن بهتهران، به دنبال آن استکه یک اهرم فشار بیرونی از آدرسِ ایران بر جامعهی تشیع افغانستان ایجاد کند؛ چون ایران در میان اقوام شیعی افغانستانی پراکسیهای موثر و اقمار تاثیر گذار خودش را دارد تا جلو سنگینشدن موازنهی قدرت را بهنفع حاکمیت در وزنکشی میان جمهوریت و امارت بگیرد و بازی شانهبهشانه با گروه طالبان دنبال شود.
ایران؛ با تعریف عمق راهبردی، در سهحوزه با استراتیژیهای (جغرافیای پارسی ـ ایجاد امپراطوری فردوسی) نگاه راهبردیِ کاملن زبانی به مسئلهی افغانستان دارد و افغانستان و تاجیکستان را به نحوی حیاتخلوت حوزهی تمدن پارسی برای خودش میداند و با تکمیلکردن (حلقههای هلال شیعی) از خاورمیانه تا جنوب آسیا دید استراتیژیک مذهبی بهبحران افغانستان و در بساموارد «غرب کابل» را «شهرک صدر بغداد» شمار میکند، ایران با پلانپالیسی (صدور مقاومت) از غزه تا لبنان و از جنوب لبنان تا کشمیر علیه اشغال منطقه و حضور رقبای دیرینه و استراتیژیکش بهویژه ایالات متحدهی امریکا دید هژمونیک و سلطهطلبانه در کُل منطقه دارد چنانچه «گروه طالبان» را آلترناتیو «حماس» در جنوب آسیا حساب میکند.
قراین نشان میدهد که گفتگوهای صلح دوحه، در خَم کوچهی اختلافهای بنیادین و لاینحل میان جمهوریت و امارت گیر داده است و هر دو جانب قضیه، آمادگیهایِ برای تداوم جنگها میگیرند تا نسخهی بحران افغانستان را نه در روی میز؛ بلکه در میدان نبرد بیپیچند. چنانچه در تازهترین مورد مثلث امنیتی ـ نظامی افغانستان حمدالله محب،مسعود اندرابی و داکتر ضیا بیشتر با ادبیات جنگ سخن گفتند تا صلح، و رییس شورای امنیت ملی افغانستان با دیدار از تمام قل اردوهای نظامی کشور، خبر از آمادهشدن ارتش افغانستان برای فصل جدیدی از جنگ داده است.
ادبیات مسلط این روزهایِ محافل (سیاسی ـ امنیتی) افغانستان، یکصدا روی پاشنهی جنگ می چرخد تا لخکِ گفتمان صلح و نقش ایران در شعلهورساختن و یا مهار این جنگ غیرقابلکتمان است.
ایران؛ در حوزهی سیاست (صدور مقاومت) و پمپاژ چالشهای بنیادی در راستای حضور استراتیژیک نظامی ـ سیاسیِ امریکا در افغانستان، همذاتپنداریِ قویِ با گروه طالبان دارد و نقش طالبان را در افغانستان چونان کاراکتر حماس در غزه، برای ایرانیها حیاتی محسوب میشود.
در کل ایرانیها سیاست کلان شان را در حوزهی نبرد در کشورهای هدف براساس چرخاندن ارابههای جنگ نیابتی در این کشورها تعریف کردهاند تا از نزدیکشدن ماشین جنگ بهمرزهای این کشور جلوگیری شود چنانچه تجربهی چنین سیاستی را منطقه بهخود دارد.
و درحوزهی دیپلماسی ایران با تقویهی پراکسیهای زبانی و اقمار ایدلوژیکی به دنبال تثبیت سلطهی سیاسی در کشورهای منطقه است، طوریکه بدون درنظرداشت نگرانیهای ایران، دولتی در منطقه شکل گرفته نتواند؛ چنانچه در یمن بدون انصارالله، در لبنان بدون حزبالله در عراق بدون حشدالشعبی و کتائب اهلالحق و در فلسطین بدون حماس و در بحرین بدون وفاق به مشکل دولتی مقتدر شکل بگیرد.
لذاست که در چنین شرایطی ترافیک میان دوحه و تهران امر پیش پاافتادهی نیست و نگرانی های ایران و طالبان قابل درک است؛ چنانچه در بدو رسانهایشدن سفر ملابرادر به ایران، طرف دولت افغانستان واکنش جدی نشان داد و حلقاتی نزدیک به رییسجمهور غنی تیتر (فرش سرخ ولایت زیر پای امارت) را در شبکههای مجازی دستبهدست کردند.