صلح مسلح و پسلرزههای آن
۰۴ جدی ۱۳۹۸
آنچه در دوحه جریان دارد؛ تلاشی است در راستایِ ایجاد «صلحِ مسلح»، در دو فازِ داخلی و خارجی. آمریکاییها در تلاشِ کشاندنِ ورطهی شان از این دام بلاست. لذاستکه روی میز چانهزنیهایِ طالبان و آمریکا اختلافهای چندان کلانی نیست تا مانع امضایِ توافقنامهی خوبِ صلح برای طرفین گردد
نویسنده: رضا مِهسا تحلیلگر صلح و جنگ
بازی صلح بین آمریکا و طالبان همانا یک بازی بُردِ بُرد است و اکنون در آستانهی یک توافق طرفینِ در گیر ایستاده اند و یحتمل شروع سال ۲۰۲۰ یک آغاز مسالمتآمیز بین دو طرفِ درگیر باشد. آنچه بازیِ صلحرا پیچیده و دشوار میسازد بافتهای پارادوکیسکالِ امارت اسلامی افغانستان با جمهوریت اسلامی افغانستان در کلان روایتهای سیاسی و ایدلوژیکِ حکومتداری است، امضای توافقنامهی صلح با آمریکاییها به معنای قطعِ حمایتهای آمریکا و ناتو از قوای مسلح و دولتی است که دیر یا زود از فیلتر کمیسیون سمع شکایات انتخاباتی کشور، رد میشود. دیپلماسیِ «قند و قمچین» آمریکاییها با طالبان در بابِ صلح بهطالبان، وجاهت بینالمللی بخشید واین گروهِ چریکیرا یکشبه در قد وقامت یک «دولت سایه» مقتدرِ افغانی در محافل بینالمللی ومجالس منطقوی مطرح ساخت. صلحِ طالبان با دولتی که قرار است دیریا زود در ارگ ریاست جمهوری، حلفِ وفاداری یاد کند و پنجسال دیگر حکومت کند خیلی دشوار است؛ چون باید این دولت در سه حوزهی بنیادین و کلان روایت سیاسی ـ ایدلوژیکی حسابشرا با طالبان روشن سازد.
درحوزهی ایدولوژیک
گروه طالبان؛ بهکمتر از امارتِ اسلامیِ افغانستان قانع نیستند و دولت آینده براساس قانونِ اساسیِ کشور، شیوهی دولتداریاش جمهوری اسلامی در لاکِ مصلحتهای بهروز جمهوری دموکراتیک است. طالبان هرگز از امارت اسلامی عدول کرده نمیتوانند ؛ چون اصولا طالبانیزم یک جریانِ سیاسی ـ نظامی نیست؛ بلکه یک ایدولوژیِ رادیکال اسلامی مبتنی بر حکومتداری براساس امارتِ اسلامی است
. کوچکترین دستکاری در امرِ «امارتِ اسلامی» مستلزمِ ایجاد شکاف در صفوف نسلدومیها و نسلسومیهای طالبان است. پس یکی از موارد که اصلا حل شدنی نیست جنجالِ گفتمانِ مسلط و امرِ غالب بر شیوهی حکومتداری که امارت باشد یا جمهوریت است.
در حوزهی متحدین استراتژیک خارجی
نوع نگاه حکومتِ آینده به شرکایِ استراتیژیکِ طالبان چیگونه خواهد بود وباالعکس، آیا می توان درچانه زنیهایِ صلح میان دهلیِ نو و اسلام آباد و ریاض و تهران وحدتِ نظر در منافع کلانِ ملیِ شان به وجود آورد و پُل زد؟
و آیا در چشماندازِ صلح؛ میتوان جایگاهِ مشترک، برای ایمنالظواهری و ترامپ تعریف کرد؟
آیا میتوان نقشِ فعالِ جریانهای رادیکالِ اسلامیِ غیرافغانیرا که دوشادوش طالبان با دولت وقواتِ خارجی جنگیده اند در مقابل حمایت های مادی و معنویِ قوای حمایت قاطع و پایگاههای باقیمانده آمریکا که با دولت همکار خواهند بود کمرنگ کرد؟
پاسخ به این آیاها خیلی دشوار و زمانبر خواهد بود.
در حوزهی قومیت
یکی از عواملِکه پیاده شدنِ صلحرا خیلی دشوار میسازد بستر قومیت و جامعهی چندصداییِ افغانستانی است. تجربهی حکومتداریِ طالبان، پس از سقوطِ دولتِ مجاهدین نشان میدهد که اینگروه موجودیتِ اقوامِ چون تاجیک، هزاره و ازبیکرا در لایههای بلندِ قدرت و درتصمیمگیریهای کلانِ سیاسیِ کشور نمیپذیرند
. آیا دروازهی حکومتداریِ طالبان هنوز هم بر همان پاشنه میچرخد یا خیر ؟
اگر آری؛ پس چه خواهد شد و اگر نه، نحوهی مواجههی این گروه با شیعیانِ افغانستان چهگونه تا خواهد شد؟
کوچکترین عقبنشینیِ طالبان، در یکی از مواردِ بالا بهمعنای فروپاشیِ درونی این گروه محسوب میشود. و اندکترین چرخشِ دولت به طرف یکی از مواردِ فوقالذکر به معنایِ شلیکِ تیر خلاص به پروسهی دموکراسی و تجربهی دموکراتیکِ شهروندان افغانی در افغانستان خواهد بود
. با این پیشمنظر، آنچه در بابِ صلح بحث میشود صلح «مسلح» است نه متارکهی جنگ در کوتاه مدت، برآیند توافقنامهی صلح، فقط برای آمریکایی خوراک دارد و عقبهی استخباراتیِ آمریکا را وارد حوزهی جنگِ سرد با طالبان خواهد کرد و عملن نقطهی ختمی به مواجههی گرم میان امریکا و طالبان خواهد گذاشت و اما دولتِ آیندهی افغانستان و گروه طالبان پس از یک وقفهی کوتاه در جنگ در قالب آتشبس و شروع گپ و گفت بینالافعانی وارد یک جنگ فرسایشی دیگری خواهند شد. و تحققِ صلح البته در کوتاهمدت امید محالی برای شهروندان کشور خواهد شد