
مسعود و ربانی
۲۹ سنبله ۱۴۰۲
اگر منطقیتر ببینیم ما دو مسعود داریم؛ مسعود بنیادگرا و مسعود دموکرات. یک ربانی داریم که بنیادگرا ماند و زندگی سپید و سیاه داشت. مسعود تا گرفتن کابل بنیادگرا بود. بینش دینی داشت، بهخاطر اسلام جنگید و مست ثواب، بهشت و حور بود. پس از درگیریهای تباری و قدرتی تغیر عقیده داد، آگاهیاش تمام یافت و راهش واضح شد. یعنی بعد از جنگهای قدرتی ما با مسعود دوم و مسعود دموکرات روبرو استیم. برای این پنداشت مسند بیشمار است. مسعود اول با ربانی همیشگی هموند بودند، هم ریشه و هم فکر و هردو بهخاطر اسلام جنگیدند و در یک راه روان بودند.
نویسنده: شیون شرق
پس از جنگها قدرتی آیین مسعود واضحتر شد و پیوسته از حقوق زن، حقوق بشر، دموکراسی و کاندید شدن زن میگفت. چیزیکه خلاف آموزههای اخـوانیزم و استاد ربانی بود اما ربانی از روی سیاست سکوت بهلب زد و در سایهی این امور و این پنداشتها پیششتافت. برای ثابت ساختن مسعود دموکرات مدرک زیاد است از گفتوگپاش در پارلمان اروپا گرفته تا گفتوشنود اش با روزنامهنگاران بیرونی که به افغانستان میآمدند و باهم مینشستند و میگفتند. در پارلمان اروپا گفتند افغانستان نیاز به یک دولت مردمی دارد و ما مبارزه میکنیم تا دموکراسی را در میهنمان بیاوریم. در نامهیکه در سال ۱۹۹۷ به وزارت خارجهی بریتانیا فرستادند، نوشته بودند: «تا زمانی که صلح در افغانستان تامین نشود، تا زمانی که یک حکومت مرکزی باثبات تاسیس نشود، تا زمانی که دموکراسی از طریق آرای آزاد و عادلانه مردم به وجود نیاید، تا زمانی که حکومت آینده براساس ارادهی مردم شکل نگیرد و در نهایت، تا زمانی که کشورهای بیرونی مداخلاتشان را در سرزمین من توقف ندهند، این جنگ ادامه خواهد داشت.» (گال، ۲۰۲۱) درین نامه از دموکراسی دفاع میکند. ویدیوهای زیادی از مسعود استکه ثابت میکند او از حقوق زنان دفاع میکرد و میگفت حکومتِ میخواهم درآن زن ومرد آزادانه رای بدهند و رهبر و پیشوای خود را تعین نمایند. زنهاهم میتوانند کاندید کنند. این امورات تعلق میگیرد بهنظام سکولاریستی که همهاش از خواستههای چنین نظاماند. دور نیست بگوییم «اسلام معتدل» که مسعود از آن میگفت همان «دموکراسی» است. چند روز پیش، نوشتهای را خواندم که نام نویسندهاش از در ذهنم نیستکه نوشتهبود: «مسعود زیر نام نظام دموکراتیک از نظام سکولاریستی دفاع میکرد… ».
میاییم روی استاد ربانی. بدون شک ربانی همفکر مسعود اول بود و تا پایان بهمذهباش پابرجا ماند. او بنیادگرا بود، اندیشهای بستهداشت و بهخاطر دینش میجنگید. ربانی اخوانی بود و به اینراه تا فرجام رفت. اخوانیها روا نمیپندارند زنان در سیاست بیایند، حاکمشوند و رییس دولت شوند. ولی مسعود میپزیرفت و مسند ازش موجود است. ربانی و گلبدین نمیپزیرفتند ؛ چون اصول راهرویشان اجازه نمیداد. اینکه ربانی گفتههای مسعود در بارهی زنان را میشنیده و سکوت میزده است بر میخورد به نگرش سیاسی و خواست سیاسی و قدرتیاش. اگر نگاهِ بهکتاب «احمدشاه مسعود به روایت صدیقه مسعود» بداریم، نمایان میشود که ربانی از زمرهی رهبران شیفتهای قدرت ببار میآید. صدیقه مسعود میگوید مسعود را رهبران قدرتپرست مانند گلبدین و استاد ربانی نمیگذاشتند کاری بکند. ازین نوشته پیداست استاد ربانی بهخاطر جایگاه قدرتی خود به مسعود التماس میکرده است و به آن گوشزد میکرده تا متوجهی او هم باشد و جایگاه اورا فرو نزند. گرچه مسعود چند بار خواسته استکه ربانی را دور بزند و کسی دیگری را بهقدرت بنشاند تابپندارند حکومت قومی نیست اما برنامهاش شکست خورده است. در جلسهی هرات به ربانی گفته بود نباید تشریف بیاوری تا بزرگان در بارهی رییس جمهور آیندهی خود تصمیم بگیرند ولی ربانی از ترس جایگاهش حضور یافتند و جلسه بیدستاورد پایان یافت. از این بحثها بگذریم بیاییم به پسا مسعود.
استاد ربانی پس از مسعود خط خود را درست نرفته است؛ این زندگی او کژی و نشیبی دارد و حتا ناکام هم بوده است. مطابق گفتهای خلیلزاد در «فرستاده» استاد ربانی از ترس موشک سکوتکرد و کار را به قانونی محول کرد. اینطور جلسهی “بن” با انگشتِ نمایندهی رسمی استاد ربانی پایان یافت. پسابن ربانی تلاش ورزید تا جایگاه بگیرد ولی کامیاب نشد. بزرگترین دلیل ناکامی او عدم زیستمندی احمدشاه مسعود بود. چون مسعود اورا در کف دست هموار داشت و تااخر در پلهی بلند نشاندش-بعد او یارانش عمر ربانی را ختمشده یافتند. بعد ازین زندگی ربانی کژی وکژتر پیش رفته است چون همیش خواسته رقیبان خود را-فهیم، قانوی و عبدالله-را کنار بزند ولی چیزی بُود نکرده است. اینگونه زندگی پایانیاش خمیده و سرنگون یافته، تمام شده است.
یادداشت: متن را باکمال احترام نوشتهام. هرکه پیام داشت بنویسد، راه نوشتن باز است.