چار برداشت از عاشق شدن گلولهها
۲۱ میزان ۱۴۰۲
«گلولهها عاشق میشوند» نخستین دفتر شعری نصرالله سکندری استکه در ۱٠۲ ورق بهتعداد ۵٠٠ تیراژ از آدرس گروه همزبانان، در کابل، چاپ شده است. این دفتر ۷۲ قطعهی شعری را در خود جایداده است. آنچه درین دفتر شعری درج شده است شعر سپید استکه با دغدغههای متفاوت نوشتهشده است.
نویسنده:شیون شرق
“شعر سپید همان شعر نمایی استکه با وزن کار ندارد و گاهی قافیه میگیرد و گاهی هم بیقافیه حرکت میکند. گاهی شده چند خوشهاش هموزن استند؛ گاهی هم وزن را گذاشته قافیه بخود میگیرند. بهتعبیر احمد شاملو شعر سپید شعر روز است؛ شاعران دغدغهدار و وسواسی ازیننوع شعر بیشتر کار میگیرند تا داشته و دادهی درونی خود را آزادتر و رساتر عیان و بیان بسازند. بسیاری از شاعران دغدغهدار، فلسفی و وسواسی نمیتوانند با زبان وزن گفته و داشتهای خود را پخشکنند و بیان بدارند و بل کلام خود را بیوزن میسازند در قالب شعر سپید ابراز مافی الضمیر میکنند. اینطور راحت استند و بازبان شیوا و رسا میسرایند و میگویند. تعداد باورمند استند شعر روز « شعر نو» است یا نام دیگر شعر سپید را شعر نو گذاشتهاند. این مروج است و کسان استند چنین ایده را نشر میکنند. اما فروغ فرخزاد میگفت ما شعر نو و کهنه نداریم؛ شعر کلاسیک و شعر روز داریم. آنچه را شعر سپید میگویند یا شعر نو فروغ میگفت آن نادرست است. درست این استکه برایش «شعر روز» گفتهشود. گاهی برای شعر سپید «شعر نیمایی» هم اطلاق میکنند؛ این نام گرفته از نام نیما، شاعر سپید سرای ایرانی است. با این وجود شعر سپید هم از خود اصول و قواعد دارد کاملن رهاشده نیست. داشتن موسیقی، حرکت، گاهی قافیه، گاهی ردیف و پیوستهبودن جملات واژهها برای شعر سپید مهم است.”
گلولهها عاشق میشوند؟
گلولهها عاشق میشوند برای کتاب نام خوبی است؛ نام استکه اذهان را بهحاشیه سوق میدهد تا تراوش کنند و چندی در عالم بافتن و ساختن بروند و حاشیهکاوی کنند. در نخست وقتی بنام نظر افگنی چار برداشت بهذهن خطور میکنند:
یک. گلولهها عاشق میشوند یا مراد از گلوله چشم آدمیزاد است؛ یعنی آدمها عاشق میشود، توسط چشمها. عشق به همین وسیله بیشتر اتفاق میافتد؛ پس بعید نیست گفت مراد از گلوله «چشم» است.
دو. نام کتاب در خود روایت کننده است. وقتی گلولهها… که میگوید در واقع بیان میدارد آنچه درین کتاب درجشده حکایت از گلوله دارد؛ روایت از جنگ دارد؛ روایت از سرزمین گلوله و تفنگ دارد. یا کتاب حاوی اشعاری استکه قصهی گلوله را میکند و روشنی از گلوله میاندازد. بدون شک اشعار در این کتاب است روایت از گلوله و جنگ میکنند.
سوم. مراد از گلوله یا هدف از چهگونگی عاشق شدن گلولهها، اینجا، رسیدن آنها بههدف است. وقتی چیزی به مقصد میرسد برایش میگویند به عشقش رسید. پس گلوله هم برای مقصدی رها میشوند.
چارم. مطلوب از عاشق شدن گلوله «عاشق شدن سرباز تفنگ بدست»است. این نگاه نزدیک به حق است. تاجایی از اشعار کتاب یافتم باورمند شدم نام کتاب روایتکنندهی این نگاه است. یعنی سرباز و کسان نظامی و جنگجو هم حقدارند عاشق شوند؛ عاشق میشوند. سه برداشت دیگر هم دور از حق نیست، شاید یکی آنها بهتر و نزدیکتر بهمصداق باشد اما، من خیال میکنم برداشت چارم قریب بالحق است.
شعرها- روایتها
این مجموعه ۷۲ قطعهی شعری دارد که همهاش شعر سپید است. بیشترین اشعارش موسیقی و قافیه را بهخود گرفتهاند. داشتن ایندو بهمزیتی شعری میافزاید و خواندن و گیرایی شعر را رسا و پر لعاب میسازد. توجه کنید به این قطعه:
تسلیت ایدل ناشاد!
یکایک
آرزوها مرد…
«سرت باز زندگی باشد»
درون گور تاریکم
کفن را بین کاغذها
ز آب چشم باید شست
درون سینه را آتش
فغانم سرود و خاموش است
هنوز هم سوگوارم من
ز قتل آرزوهایم
تسلیت ایدل ناشاد!
یکایک
آرزوها مرد…
( ق ۲)
موسیقی درین شعر وجود دارد و خوشهها پیوسته و آهنین استند. این پیوسته بودن واژهها و موجودیت موسیقی دال بهچیره بودن گویندهی کلام است ورنه تازه یاد بهدرستی موسیقی را در شعر گنجانیده نمیتواند. میتوان گفت از ویژگی این اثر شعری با موسیقی بودن اشعارش یا آنچه را در شکم دارد است.
سخن دیگری که مهم است و در اشعار اینکتاب دیده میشود «روایتنگاری» یا «روایتنویسی» است. بهسخن دیگر، این کتاب روایتنویسی است. شاعر بهزبان شعر حال جامعهی خود را بیان داشته است. آنچه در جامعهی شاعر بیش، تر انعکاس یافته و نامی است «جنگ» است. پس شاعر هم روایت از جنگ داشته و حتا خواسته بگوید در جنگ هم شیدایی است و یک جنگجو نیز حق دارد تا عاشق بشود. بینید:
گلولهها عاشق میشوند
در جادههای کابل
در سینهایکهـعشق آدمیزاده در آنجا داشت.
(ق۶۲)
اینجا روایتنویسی داشته. روایت جنگ را نوشته است و ظاهرا عیان داشته میهناش جنگزده است. کابل خونین است و خاک و خطهاش جنگزده است. بازهم با این وجود، سخن عشق جاری است؛ آدمهایش عاشق میشوند و با وفا استند.
بهگونهای فشرده عرض کنم اینکتاب هر ورقش سود مند است، روایت است، پیغام است. روایت از حال افغانستان، از جنگ و از خطهاش. از چهگونگی عاشق شدن و عشق ورزیدند. بقول شاملو برخی شعرها شعر استد و مال مردم استند میتوان گفت اشعار این کتاب هم مال مردم است؛ چون روایت از مردم داشته است.