Screenshot

بدخشان؛ شکاف در دیوار آهنین طالبان

۲۲ میزان ۱۴۰۴

درگیری خونین میان نیروهای طالبان تاجیک و طالبان پشتون در ولایت بدخشان، نشانه‌ای از بحران عمیق در ساختار قومی و سیاسی این گروه است. طالبان که خود را وارث «وحدت اسلامی» می‌دانند، امروز با واقعیتی روبه‌رو هستند که از درون در حال فروپاشی است: تضاد، تبعیض و انحصار قومی.

در روزهایی که حکومت طالبان در کابل بر ظاهر اقتدار تکیه می‌کند، در شمال کشور صدای گلوله از درون خود طالبان برخاسته است. ولایت بدخشان شاهد رویارویی تلخ میان دو شاخه از یک قدرت است؛ طالبان تاجیک و طالبان پشتون.

این درگیری، بیش از آنکه حادثه‌ای نظامی باشد، نشانه‌ای از شکاف‌های عمیق قومی و بی‌اعتمادی ساختاری در درون امارتی است که سال‌هاست بر پایه انحصار و سرکوب بنا شده است.

تبعیض قومی؛ ریشه در بحران مشروعیت

بدخشان از نظر تاریخی و قومی یکی از مناطق تاجیک‌نشین افغانستان است، اما از زمان حاکمیت طالبان، فرماندهان محلی آن به تدریج کنار زده شده و جای خود را به افراد پشتون‌تبار اعزامی از جنوب داده‌اند. این سیاست نه تنها موجب نارضایتی گسترده شده، بلکه احساس تحقیر و حذف سیستماتیک را در میان ساکنان شمال تقویت کرده است.

طالبان در گفتار از «برادری اسلامی» سخن می‌گویند، اما در عمل، تبعیض قومی را به یکی از پایه‌های حکومت خود تبدیل کرده‌اند. نتیجه، شکاف‌هایی است که اکنون حتی در میان خود طالبان نیز به شکل جنگ و خون‌ریزی بروز یافته است.

بدخشان؛ میدان مقاومت خاموش

فرماندهان تاجیک طالبان که در دوران مقاومت علیه اشغال و افراط‌گرایی تجربه دارند، اکنون خود را قربانی سیاست تمرکزگرای طالبان می‌دانند. آنان نه برای قدرت، بلکه برای حفظ شأن قومی و محلی خود دست به مقاومت زده‌اند.

منابع محلی می‌گویند طالبان مرکزی تلاش دارند کنترل کامل معادن طلا و لاجورد بدخشان را به دست بگیرند. اما مردم محلی، که شاهد غارت منابع خود توسط نیروهای اعزامی از قندهار و پکتیا هستند، این بار سکوت نکرده‌اند.

طالبان و شکست رؤیای “وحدت اسلامی”

طالبان در تبلیغات خود از اتحاد، شریعت و نظم سخن می‌گویند، اما واقعیت میدانی چیز دیگری است: یک ساختار متکی بر قبیله، نه بر ملت.

حکومتی که با سرکوب هویت‌های محلی، با زبان واحد و مذهب تحمیلی، بر کشور حکومت کند، ناگزیر از درون فرو می‌پاشد.

درگیری‌های اخیر در بدخشان، نشانه‌ای است از همان فروپاشی آرام؛ آغاز تضعیف ایدئولوژی‌ای که خود را فراتر از قوم و نژاد معرفی می‌کرد، اما در عمل ابزار سلطهٔ قومی بود.

غارت منابع و فقر مردم

در کنار اختلافات قومی، مسئلهٔ اقتصادی نیز نقش کلیدی دارد. بدخشان سرشار از معادن و منابع طبیعی است، اما سود آن نه به مردم، بلکه به فرماندهان طالبان در جنوب می‌رسد.

مردم محلی از بی‌کاری، فقر و ناامنی رنج می‌برند، در حالی‌که کاروان‌های حامل طلا و لاجورد زیر پرچم طالبان از مرزها عبور می‌کنند.

این شکاف طبقاتی، به همراه تبعیض قومی، زمینه‌ساز خشم عمومی است — خشمی که دیر یا زود در قالب شورش‌های محلی ظاهر خواهد شد.

سقوط مشروعیت از صدرون

نتیجه‌گیری: صدای فروپاشی از شمال

بدخشان دیگر تنها یک ولایت نیست؛ نماد تضاد درونی طالبان است.

اختلافات قومی، انحصار سیاسی و غارت اقتصادی، دیواری را که طالبان به نام «وحدت اسلامی» ساخته بودند، ترک داده است.

در دل همان نظامی که با زور خاموشی را تحمیل می‌کند، اکنون صدای اعتراض از درون برخاسته است — صدایی که اگرچه خاموشش خواهند کرد، اما ریشه دارد در حقیقتی بزرگ‌تر: هیچ حکومتی با تبعیض پایدار نمی‌ماند.

افغانستان نه با تفنگ، بلکه با عدالت زنده می‌ماند. و طالبان، اگر صدای این عدالت را نشنوند، در همان مسیری خواهند رفت که همه حکومت‌های استبدادی تاریخ رفته‌اند: فروپاشی از درون.

تحریریه روزنامه سیاه و سفید

کابل – بدخشان – ۲۰۲۵