Screenshot

شمالِ شکسته؛ ازبیک، تاجیک و هزاره به بازی گرفته شده اند

۲۰ عقرب ۱۴۰۴

اعلام «رهبری جنبش ملی» از سوی نظام‌الدین قیصاری، نه فقط یک خبر سیاسی،

بلکه بازتاب عمیق‌ترین شکاف در اردوگاه شمال و میان اقوام سیاسی افغانستان است.

در حالی که ازبک‌ها میان سه پرچم — دوستم، قیصاری و صلاح‌الدین ایوبی — تقسیم شده‌اند،

تاجیک‌ها نیز در میانه‌ی شکاف میان احمد مسعود، جنرال جرات و چهره‌ای تازه از امریکا سرگردان‌اند.

در پشت این چندپارگی اما، بازی بزرگ‌تری جریان دارد: رقابت پنهان قدرت‌های منطقه‌ای و جهانی برای تسلط بر شمال افغانستان.

رهبری قیصاری؛ از نماد مقاومت تا پرسش از مشروعیت

قیصاری با اعلام رهبری جدید جنبش ملی، عملاً خود را در برابر میراث سیاسی جنرال دوستم قرار داد.

در ظاهر، او پرچم عدالت قومی و خودمختاری سیاسی را بلند کرده؛

اما در عمل، گام در مسیری گذاشته که می‌تواند به تجزیهٔ ساختار تاریخی ازبک‌های سیاسی افغانستان منجر شود.

دوستم، با تمام کاستی‌هایش، سال‌ها نقش “چتر هویتی و سیاسی” برای ازبک‌ها ایفا کرده است.

اکنون قیصاری — که از محبوبیت مردمی و پشتوانه‌ی نظامی محدود برخوردار است — می‌خواهد در میدان خالی از انسجام، جای او را بگیرد.

اما مشکل این‌جاست که این تحرک تازه، در غیاب مشروعیت ملی و در خلأ هماهنگی با سایر گروه‌های شمالی انجام می‌شود.

سه‌پارچگی ازبک‌ها؛ سیاست قومی در تنگنای منافع

جنبش ازبک‌ها اکنون میان سه محور در حرکت است:

1️⃣ محور سنتی دوستم در ترکیه، که هنوز از حمایت نمادین آنکارا برخوردار است؛

2️⃣ محور قیصاری، با حمایت بخشی از شبکه‌های محلی شمال و حلقه‌های امنیتی منطقه‌ای؛

3️⃣ محور صلاح‌الدین ایوبی، که در حال ایجاد ساختار مدرن‌تر با ارتباطات داخلی و خارجی تازه است.

در ظاهر، هر سه برای «حقوق ازبک‌ها» سخن می‌گویند،

اما در عمق، آنچه دیده می‌شود نبرد برای رهبری، منابع و موقعیت در معادله قدرت آینده افغانستان است.

نتیجه؟

ازبکستان سیاسی، همانند گذشته، از انسجام بازمانده و به میدان نفوذ خارجی‌ها بدل شده است.

تاجیک‌ها نیز در تکرار همان سرنوشت‌اند

در جبهه تاجیک‌ها، داستان تفاوت چندانی ندارد:

احمد مسعود در محور سنتی مقاومت،

جنرال جرات در حلقه‌های امنیتی،

و چهره‌ای تازه از امریکا — با شعار نوسازی و تمرکززدایی — سه قطب قدرت تازه را شکل داده‌اند.

هرچند هر سه مدعی «نجات افغانستان از سلطه طالبان» هستند،

اما در عمل، این چندگانگی به تضعیف گفتمان ضدطالبان و تقویت استراتژی “تفرقه برای کنترل” منجر شده است.

قدرت‌های بیرونی دقیقاً همین را می‌خواهند؛

افغانستانی که صدایش چند تکه باشد،

و هر تکه‌اش وابسته به کشوری دیگر.

بازیگران خارجی؛ دو بلوک، یک میدان

  • در یک‌سو، ایالات متحده، ترکیه و پاکستان با ابزارهای نرم و سخت در پی مهندسی ائتلاف‌های تازه‌اند.
  • در سوی دیگر، ایران، روسیه و چین می‌کوشند شمال را از نفوذ بلوک غرب دور نگه دارند و به عنوان “منطقهٔ حائل” علیه ناتو و واشنگتن حفظ کنند.

نتیجه‌ی این صف‌بندی، بازگشت به همان بازی نیابتی است که افغانستان را در دهه‌های ۷۰ و ۸۰ خورشیدی در آتش فرو برد.

اکنون نه از راه قندز، بلکه از راه دیپلماسی دیجیتال و پول، نفوذ انجام می‌شود.

هزاره‌ها؛ آرامش پیش از تصمیم

در این میان، اردوگاه هزاره‌ها وضعیتی متفاوت دارد: سکوتی معنادار.

نه با قیصاری درگیرند، نه با مسعود؛ اما همه را با دقت می‌نگرند.

رهبران هزاره — چه مذهبی، چه تکنوکرات — دریافته‌اند که در فضای فعلی، ورود شتاب‌زده به جنگ رهبری در شمال،

یعنی سوختن در آتشی که دیگران افروخته‌اند.

آرامش امروز هزاره‌ها شاید تاکتیکی باشد؛

سکوتی برای انتظار زمان مناسب و ائتلافی که هنوز اعلام نشده است.

افغانستان؛ کشوری با رهبران فراوان و راه کم

شمال امروز، دیگر شمال احمدشاه مسعود و جنرال دوستم نیست؛

شمالی است پر از رهبران محلی، پرچم‌های متعدد و بی‌اعتماد به‌هم.

در چنین وضعیتی، دشمن مشترک ـ طالبان ـ قدرت می‌گیرد،

و هم‌پیمانان بالقوه، یکدیگر را تضعیف می‌کنند.

اگر این چندپارگی ادامه یابد، شمال افغانستان نه جبهه‌ای علیه استبداد،

بلکه آیینه‌ای از فروپاشی سیاسی و اخلاقی نیروهای جمهوری‌خواه خواهد شد.

جمع‌بندی: شمال در گرداب بازی دیگران

اعلام رهبری قیصاری، فقط اعلام یک عنوان نبود؛

آغاز مرحله تازه‌ای از رقابت داخلی و مداخله خارجی است.

افغانستان، به‌ویژه شمال، اگر نتواند انسجام فکری و سیاسی تازه‌ای بیابد،

در بازی واشنگتن و مسکو، آنکارا و تهران،

به مهره‌ای بدل می‌شود که همیشه بازی می‌شود — نه بازیگر