پربیننده ها

مارا در فیس بوک دنبال کنید

تنهایی

مکثی بر کتاب در ازدحام تنهایی

۲۹ سنبله ۱۴۰۲

نویسنده: ملک آریایی

عالم‌پور عالمی، شاعر شوخ طبع، شیرین‌زبان، ریزبین و ژرف‌اندیش است؛ این نکات در تازه‌ترین اثر وی «در ازدحام تنهایی» به خوبی نمایان است. «در ازدحام تنهایی» بیش‌تر جنبه‌ی عاشقانه دارد. لحظات و خاطرات عاشقانه، چنان زیبا صحنه‌پردازی شده‌اند که در دل هر خواننده چنگ می‌زند.

«در ازدحام تنهایی» متشکل از غزل‌های عاشقانه و انتقادی، مثنوی، سپید، چهارپاره و تک بیت است. غزلیات و تک‌بیت‌های این مجموعه‌ی بیش‌تر جنبه‌ی عاشقانه دارند و تصویرگری شاعر را از لحظات شیرین و به یادماندی معشوق فراری و گاهی ظالم به مخاطب نشان می‌دهد.

شاعر این اثر، فرد ریزبین و ژرف‌اندیش است که این برجسته‌گی در «در ازدحام تنهایی» به خوبی نمایان است.

شعر عالم‌پور را می‌توان از چند نگاه به خوانش گرفت: ۱_ هستی‌شناسانه. ۲_ منتقدانه. ۳_ عاشقانه. ۴_ دید روان‌شاسی. شاعر درگیری شدیدی با هستی انسان دارد؛ در پی کشفِ حقیقت انسان و مسوولیت انسان در این جهان به قولِ خودش نابسامان است.

گاهی خلقت انسان برای شاعر اتفاق خجسته است و مایع غرور و گاهی پوچ و بی‌معنا و گرهی کور که تا حال هیچ‌دستی قادر به باز کردن این گره نشده است. معمای حل ناشده‌ای که تا همیشه همین‌طور خواهد بود؛ “گره‌ی کور زنده‌گی وا کن/ یا که با من همیشه دعوا کن- هرچه میلت که می‌شود را کن/ در من این انتظار پابرجاست”.

شاعر این اثر فردی‌ست کتاب‌خوان. مولانا، حافظ، سعدی، فروغ، نیما، قهار عاصی و بیدل در شعرش حضور دارند. هایدگر را می‌شناسد، با دنیای پوچ نیجه و صادق و سارتر آشناست. از مولانا انسانیت آموخته است. از سعدی اندرز، از شاملو شکستن قراردادهای کلیشه‌یی، از بیدل غرور و از حافظ ایستادن در مقابل ظلم و چون عاصی و فروغ ذهن سرکش و هنجار شکن دارد.

اندیشه‌های متضاد در این مجموعه به خوبی قابل درک است. هستی از منظر شاعر اتفاق خوب است و شاد زیستن لازمه‌ی هستی می‌باشد. تمام هستنده‌ها در این جهان مظهر پاکی و نجابت است و روح خدایی دارد. آن‌چه هست زیباست و آن‌چه زیباست دوست‌داشتنی‌ست و آن‌چه دوست داشتنی‌ست مایع آرامش روح و خرسندی انسان است. شاعر به مخاطب می‌گوید: تو خلق شدی که جهان را مکان بهتری برای حیات بسازی. خلق شدی تا شاد باشی و شادی را برای هم‌نوعان خود هدیه کنی. لوازمات شاد زیستن در این جهان بیش‌تر از شمار موجودات است. انسان می‌تواند با یک لب‌خند به دیگران شادی ببخشد. با یک نگاه گرم، با هم‌یاری به آنی که نیازمند کمک است. به خواننده می‌گوید که در اوج غم و غصه می‌توانی دست معشوق را گرفته خود را به طبیعت بسپاری. شرشر آبشار، چه‌چه‌ی پرنده‌گان، وزش باد بر درختان اکاسی و لب‌خند و ‌نوازش‌های معشوق باعث شادی روح می‌شود.

در کنار عاشقانه زیستن و در صلح زیستن شاعر درگیر شدیدی دارد با رنج هم‌نوع خود. درگیر رنج بی‌پایان بشر؛ اما شاعر به خوبی آگاه است و به مخاطب می‌فهماند؛ دلیل این همه رنج و مصیبت خود آدمی‌ست. قدرت طلبی، جاه‌طلبی و شهرت طلبی باعث شده که عرصه‌ی زنده‌‌گی را برای بشر تنگ بسازد و انسان را از ماهیت اصلی دور کرده و تبدیل به هیولای خون‌آشام کند. انسان ام‌روز کر است، کور است و تیشه به ریشه‌ی خود زده و می‌زند؛ ناشنواست و فریاد هم‌نوع خود را نمی‌شوند.

شاعر به انسان ام‌روز اخطار می‌دهد که ضرر کرده و در صدد نابودی خود است. این‌جاست که زنده‌گی دیگر از منظر شاعر پوچ و بی‌معنا جلوه می‌کند «آه لعنت به حد این پوچی» و انسانی را که شاعر می‌شناسد، انسانی سرخورده، بی‌هدف و لاابالی. شاعر از این پوچی رنج می‌برد. انسان مدرن از دید شاعر بدمس‌شده است: «مست بودیم و مست‌تر گشتیم/ در جهانی که هست‌تر گشتیم» و این بدمستی عامل نابودی بشر است. انبوه اطلاعات، اکتشافات، تکنالوژی، فلسفه و علم انسان مدرن را چنان توهم‌زده و بدمست کرده است که زمین پاک و مقدس را تبدیل به جهنم سوزان برای خود کرده است.

زندگی را به یک دو نخ سیگار
سرپلوان و کوچه و بازار
مثل دیوانه‌های معمولی
دود کردیم و مختصر کردیم

عشق در اکثریت ابیات این مجموعه موج می‌زند. تک بیت‌ها گرم، صمیمی و عاشقانه‌های دل‌انگیز شاعر است که گیرایی و جذابیت خاص دارند.
وقتی می‌آیی و می‌بینم بسویت العجب!
ای پرستو! عشق را بی‌من کجا آموختی

شاعر روح لطیف و سرشار از عشق دارد و سخن از عشق در این اثر تازه‌گی خاص خودش را دارد.

نازنین بی‌بندوباری‌های چشمت بهرِ چیست
روسری‌ات پس بزن دیوانه کن ما را همیش
***
می‌زنی چشمک بزن کاری ندارم بعد از این
کم کمک فهمیده‌ام مثلی‌که داعش گشته‌یی

ویژه‌گی بارز ابیات عاشقانه‌ی این مجموعه سلیس و روان بودن، تصویرهای تازه و پردازش تازه است. چیزی که در این اثر خواننده را مجذوب خود می‌کند و ابیات را دل‌نشین ساخته؛ ژرف‌اندیشی، نازک‌خیالی و تصویر سازی است.

این خصوصیات در این مجموعه باعث شده که تلخ‌ترین صحنه‌ها، اتفاق‌ها و جریان‌ها شیرین و دل‌انگیز شوند و لذت عاید حال مخاطب کنند.

ویژه‌گی دیگر اشعار عالم‌پور این است که عشق و ستم به‌هم آمیخته شده است، نقد و عشق به‌هم آمیخته شده و هم‌چنان طنز و عشق نیز بهم آمیخته شده‌اند.

نگاه شاعر به جامعه، نگاهِ انتقادی است. از بی‌تفاوتی اجتماع، از بی‌تفاوتی سیاسیون و از بی‌تفاوتی نسل ام‌روز انتقاد می‌کند؛ چنانی که حتا انسانیت را به چالش می‌کشد. انسانیتی که از جوامع ام‌روزی برچیده شده و جای آن‌ را شهرت طلبی، ثروت‌اندوزی و قدرت‌خواهی گرفته. شاعر می‌خواهد انسانیت را که جوهر آدمی‌ست و اکنون از ذهن‌ها پاک شده دوباره زنده کند و سرلوح زیستن قرار دهد. با این دو بیت رشته‌ی سخن را می‌بیندیم در حالی‌که سخن‌ها به گفتن است؛ اگر فرصت یاری کرد، حتما خواهیم نوشت…

بسیار می‌تپی و بشر پی‌نمی‌برد
حتا اگر که کون و مکانت عوض شود

آقا بجنب خسته‌شدن را فرار کن
بسیار خسته‌یی و روانت عوض شود.