پربیننده ها

مارا در فیس بوک دنبال کنید

فوتبال1

فیلسوفان فوتبال‌باز

۲۱ حمل ۱۴۰۰

فیلسوفان، فوتبال را چگونه می‌بینند؟

«فیلسوفان در مستطیل سبز» کتابی است درباره رابطه «فوتبال» و «فلسفه» که می‌خواهد ذهن زیبا را تکیه‌گاه بازی زیبا ببیند.

 تد ریچارد در کتابش «فوتبال و فلسفه: ذهن زیبا، بازی زیبا»  به این موضوع پرداخته است.

در بخشی از این نوشتار که از مطالب کتاب برگرفته شده، آمده است:

ارسطو

فوتبال را بیشتر از شطرنج دوست دارد؛ چرا که بیش از هر ورزش دیگری نشانه‌های فضیلت‌طلبی در فوتبال نمود دارد. برای ارسطو موفقیت در به‌‌کارگیری همزمان و بی‌وقفه ذهن و جسم در طول یک بازی مهم‌تر از برنده شدن در بازی است. با این وصف تیم بهتر در نگاه ارسطو لزوما تیم برنده نیست؛ تیمی است که تک‌تک بازیکنان آن طبیعت بشری را به بهترین شکل ممکن به نمایش گذاشته باشند.

سورن کیرکگور

شاید تنها تماشاچی فوتبال باشد که از تماشای ضربات پنالتی لذت می‌برد. چرا؟ بازیکنی که پشت توپ ایستاده بهترین تمثیل از «اضطراب» کیرکگور است؛ وقتی که او اضطراب را به نوعی سرگیجه تشبیه می‌کند که از نگاه کردن به ژرفای آینده سرچشمه می‌گیرد.

افلاطون

در زمین فوتبال طرفدار تیمی است که طبیعت دوگانه بازی را به حد کمال برساند: از فرصت‌هایی که در اختیار دارد، بهترین استفاده را ببرد و هرگز هم گل نخورد. با ایده‌آل‌های افلاطونی هیچ دو تیم فوتبالی اصلا نمی‌توانند داخل مستطیل سبز شوند.

امانوئل کانت

اگر قرار باشد فوتبال ببیند در جایگاه ویژه می‌نشیند و به بازی فوتبال همچون یک اثر هنری از جنبه زیبایی‌شناسی نگاه می‌کند؛ بدون آن که درباره بهتر یا بدتر بودن یک بازی زیبا قضاوت کند. لذت یا رنجی که تماشاچیان از تماشای بازی تیم محبوب خود می‌برند، مبنای قضاوت جناب کانت قرار می‌گیرد.

ژان پل سارتر

در بازی فوتبال حواسش تمام و کمال با داور است. به جای تماشای بازی، حرکات و تصمیم‌های داور را دنبال می‌کند که در تصمیمی که می‌گیرد هم آزاد است و هم مسئول. هیچکس نمی‌تواند به او بگوید چه تصمیمی بگیرد و مسئولیت هر پیامدی فقط برعهده خود اوست.

فردریش نیچه

اگر امروز زنده بود، احتمالا طرفدار سرسخت تیم آرسنال بود. نیچه فوتبال را وقتی می‌پسندد که هنرمندانه بازی شود. به روشی خلاقانه، مثبت و رویایی که زیبایی بالقوه بازی را به فعل درآورد و در یک کلام «با شکوه» باشد؛ همان ویژگی‌هایی که آرسنال دارد.

تامس هابز

در بازی فوتبال انگیزه‌ای به نام نوع‌دوستی را جایز نمی‌داند. هر انگیزه‌ای در نهایت خودمحورانه و منفعت‌طلبانه است. پس اگر بازیکنی بهترین فرصت گلزنی را به بازیکن هم‌تیمی‌اش می‌بخشد، هدفش خدمت به او نیست بلکه می‌خواهد لذت «بازیکن در خدمت تیم بودن» را برای خودش بخرد.

جرمی بنتام

خطای فنی در یک بازی فوتبال را توجیه می‌کند! خطای یک مدافع از آن رو که به سایر هم‌بازی‌هایش خیر می‌رساند مجاز است. اخلاقی هم هست؛ چرا که در نگاه بنتام بازیکن خطاکار خود را برای منفعتی بالاتر به خاطر بازیکنان هم‌تیمی‌اش فدا می‌کند.

جان استوارت میل

گل قرن را، همان گلی که مارادونا در جام جهانی ۱۹۸۶ با انگلستان زد، نمونه اعلای نبوغ انسانی در سایه آزادی می‌داند. لابد میل حرکت مارادونا را طغیان خلاقیت، پیروزی شخصیت انسانی و تجلیل از عمل انتخاب می‌داند و از آن لذت می‌برد.