پربیننده ها

مارا در فیس بوک دنبال کنید

اشراف دانشجو

سلوک دشوار دانشجو بودن !

۲۱ دلو ۱۳۹۸

 نویسنده: دکتر صابره اعتبار  دکترای فلسفه و جامعه شناسی

دانشجو بودن در افغانستان و ایران وکشور های مشابه حرفه ی دشواریست. اگر چه که وضعیت دانشگاه ها در افغانستان نسبت به همسایه هایش ویران تر است، اما کماکان ریشه ی رنج های دانشجوبودن در این کشور ها به زمین مشترکی متصل است.

وقتی به فلسفه ی دانشگاه، کارکرد مشخص دانشگاه در جامعه فکر میکنیم این رنج ودرد مضاعف میشود، اگر “تولید دانش را ” کارکرد دانشگاه و دانش را شناخت انسان، جهان و پدیده هایش بپذیریم به روشنی میبینیم که در دانشگاه های ما از این خبرها نیست. در واقع به جای اینکه دانشگاه بیاید و گره های کور شناختی ما از پدیده ها را باز کند خود تبدیل به گره کوری شده است که نمیدانیم ان را با چه ابزاری باید باز کنیم. یعنی گره اندر گره است احوال ما. – تحلیل من معطوف به وضعیت دانشگاه در افغانستان است.

مسئله ی اول که بسیار جدی و مهم است و هیچ کس به آن توجه نمیکند این است که دانشگاه از محیط واقعی جامعه بیرون است. هم علوم طبیعی و هم علوم انسانی هیچ کدام مسئله محور نیستند. انوع خاصی از بیماری ها در جامعه ی افغانستان وجود دارد مانند زردی سیاه(هپاتیت) یا توبر کلوز یاهمین هوای آلوده ی کابل که هشت هزار انسان را راهی شفاخانه ها کرده است؛علوم طبیعی اگر مسئله محور عمل کند و تحقیقاتش را بر مبنای شناخت مسائلی که با واقعیت جامعه ی افغانستان گره خورده پیوند بزند مطمینن به نتایج و توسعه ی مطلوبی میرسد. از بعد دیگری، دو قرن استعمار ، جنگ های پیا پی داخلی و خارجی، تنوع اقوام و چند دستگی سیاسی و اجتماعی، پدیده هایی مانند طالب و داعش و افراطی گری، نداشتن الگوی توسعه ی اقتصادی بومی و محلی همه ی اینها مسائل مهم و مطابق با واقعیت جامعه ی

ماست اما در دانشگاهها دانشکده های علوم انسانی نه وجه نظری و موضع مشخصی دارند و نه تحقیقاتی هم که دست و پا شکسته انجام میشود روشمندانه است. یعنی این سه بعد در جهت گیری های رشته های مختلف علوم انسانی به طور عجیبی ناپدید است. موضع گیری نظری و داشتن چشم اندازی به مسائل و پدیدهای مشخص جامعه ی افغانستان در سیر تاریخی و کانتکس منحصر به فرد خودش، نداشتن موضع روشی متناسب با مسئله و اصولا نداشتن مسئله! به خاطر دارم وقتی که دانشجو ی دانشگاه کابل بودم، برخی از دوستانم از اینکه نمیدانستند روی چه موضوعی کار کنند خسته و کلافه بودند. پیش استاد می رفتند و میگفتند یک موضوعی به من پیشنهاد بدهید.

این یعنی مرگ دانشگاه و دانشجو بودن. دانشجویی که مسئله ندارد، و مسئله اش او را بی خواب و بی تاب نمی کند، دانشجو نیست. یک عمله یا کارگر دانشگاهیست. البته کارگر بدون مزد! – ماکس وبر جامعه شناس آلمانی کتابی دارد به نام “حرفه ی دانشمند حرفه ی سیاست مدار” خواندن این کتاب را به همه ی دانشجویانی که شورمندانه به دنبال فهم اند توصیه میکنم. در این کتاب وبر می کوشد نشان دهد که فیگور یک عالِم چگونه فیگوریست. ما همیشه از اساتید دانشگاه توقع داریم یک پیامبر کوچک باشد، یا پیر معرفت و عرفان یا سیاستمداری پر شور و انقلابی یا هم اصولا مردی که جامعه را به تنهایی نجات دهد و معجزه ای بیاورد. حد اقل در مورد خودم همین طور بود بیشتر شخصیت اساتید و جذبه ی روحی و معنوی آنان را دنبال میکردم تا حرفه ی دانشگاهی اش را. وبر از این آفت با نام “کیش شخصیت” یاد میکندما نباید حرفه ی دانشجو و عالم بودن یادمان برود اگر عالمی شخصیتش با سرمایه های معنوی هم همراه بود که چه بهتراما فیگور عالم بودن یا موقعیت و جایگاه دانشجو داشتن و استاد دانشگاه بودن یادمان باشد که مهمترین حرفه ی اوست.

تفسیر و شناخت دقیق پدیده ی مورد مطالعه ی رشته اش، داشتن سواد لازم، نگاهی روشمند ، مسئله محور و فروتنی لازم برای ارتباط برقرار کردن با دانشجو و اجتماعی که در آن میخواهد مسئله شناسی کند. ریاضت مهم دیگری که باید یک دانشجوی راستین در مسیر سلوک علمی اش بکشد، دست کشیدن از کمال گرایی و مطلق اندیشی ست. مصداق بارز کمال گرایی را در برخی از دانشجویان میتوان به انزوا پناه بردن و بریدن از فعالیت مداوم و تمرین های پی در پی دید. یکی از این فعالیت های حیاتی که هویت دانشجو بودن است نوشتن است. ما هیچ راهی نداریم بجز نوشتن و نوشتن. تولید متن علمی مسئولیتی ست که دانشجو باید آن را بپذیردوگرنه چرخه های تولید اندیشه وعلم از حرکت باز می ایستندو این یعنی مرگ فکر، مرگ گفتگو، مرگ دانشجو. اکثر دانشجویان از نوشتن ترس دارند زیرا میخواهند چیزی بنویسند که بی عیب و نقص باشد و هیچ کسی نتواند انتقادی بر آن وارد کند و زبانی مسحور کننده با بلاغت و فصاحت بینظیر که هر خواننده ای را به تحسین وادارد، داشته باشد اگر واقعا هدف دانشجویی این باشد باز هم از مسیر نوشتن میتوان بدان رسید .

پس سلوک دانشجویی مسیر تلخ و دشواریست که اگر ریاضت های لازم را بکشیم به شیرینی فهم و دانش دست میابیم.

مسئله داشتن+ دانش کافی نظری+نگاهی روشمند یعنی مجهز بودن به ابزار تحقیق +نوشتن +اشتیاق و عشق به دانستن =دانشجو.