چرا ترامپ دست بهماشه شد و خامنهای را خشمگینتر ساخت؟
۱۷ جدی ۱۳۹۸
در هر صورت، ترور سلیمانی از یکسو نشان میدهد که تمرکز ترمپ دیگر روی سیاست تحریم نیست و از سوی دیگر نشان میدهد که او آماده است در کنار قدرت اقتصادی ایالات متحده، از توان نظامی این کشور نیز استفاده کند.
ترور جنرال قاسم سلیمانی هرجومرج را در خاورمیانه برای یک دههی دیگر کلید زده است. تصمیم اخیر رییسجمهور دونالد ترمپ و صدور دستور ترور فرماندهی سپاه قدس، شاخهی شبهنظامی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ایران، را از هر طرف ببینیم «اعلام جنگ» با پیامدهای گسترده برای خاورمیانه و مخصوصا عراق است.
امریکا با تلاش برای به تصویرکشیدن سلیمانی بهعنوان یک رهبر ارشد تروریستی، مانند ابوبکر البغدادی رهبر پیشین دولت اسلامی، مرتکب اشتباه و از تصویر بزرگتر غافل میشود. سلیمانی شاید چهرهی جنجالی و «فرماندهی مرموز» با دستانی به خون آلوده بوده باشد، اما او برای خامنهای، رهبر ایران، خدمت میکرد و وظیفهاش محافظت و گسترش منافع رژیم ایران در خاورمیانه بود. بنابراین، قتل سلیمانی حمله به دولت ایران است.
چرا ایالات متحده به ترور او متوسل شد؟ چرا حالا و عاقبت این کار چیست؟
محاسبهی ترمپ
تعدادی از اطرافیان ترمپ مانند «مایکل فلین» و «جان بولتون» مشاوران سابق امنیت ملی وی و «مشاوران غیررسمی» وی مانند بنیامین نتانیاهو از اسراییل و محمد بن سلمان ولیعهد سعودی، همه مدام از او خواستهاند که علیه ایران دست به اقدام نظامی بزند و برای تغییر رژیم در این کشور تلاش کند.
با اینحال، ترمپ در سه سال گذشته توصیهی آنها را نادیده گرفت و اصرارش بر این بود که امریکا بهدنبال جنگ با جمهوری اسلامی نیست. او در عوض گزینهی تحریم اقتصادی را علیه تهران در پیش گرفت. هدف ترمپ فلجکردن اقتصاد ایران، مهار جاهطلبیهای منطقهای خامنهای و مجبورکردن تهران به بازگشت به میز مذاکره برای امضای توافق دیگر، «توافق به سبک ترمپ»، بود.
پس چه چیزی تغییر کرد؟
دولت ترمپ پی برد که سیاست «فشار حداکثری» واشنگتن در برابر تهران شکست خورده است. این سیاست شاید به ایران آسیب وارد کرده باشد اما نتوانست رهبری متخاصم این کشور را منزوی کند.
حملهی عناصر نیابتی ایران به سفارت امریکا در بغداد در هفتهی گذشته یادآور دو رویداد تحقیرآمیز برای واشنگتن بود؛ اولی تصرف سفارت امریکا در سال ۱۹۷۹ در تهران و دومی حمله سال ۲۰۱۲ به مجتمع دیپلماتیک ایالات متحده در بنغازی. تصرف سفارت امریکا در تهران روحیه دولت کارتر را و حملهی بنغازی روحیه دولت اوباما را تضعیف کرد.
دولت ترمپ از ترس تکرار این سناریو در بغداد، ادعا میکند که ترور سلیمانی به هدف محافظت از جان امریکاییها از حملات آینده بوده است نه شروع جنگ با ایران. یا آنطور که بدبینها میگویند، ترور سلیمانی بهمنظور محافظت از ریاستجمهوریِ ترمپ از طریق منحرفکردن توجهات از استیضاح وی در جریان سالی صورت گرفته است که قرار است انتخابات ریاستجمهوری ایالات متحده برگزار شود.
در هر صورت، ترور سلیمانی از یکسو نشان میدهد که تمرکز ترمپ دیگر روی سیاست تحریم نیست و از سوی دیگر نشان میدهد که او آماده است در کنار قدرت اقتصادی ایالات متحده، از توان نظامی این کشور نیز استفاده کند.
دو صد گفته چون نیم کردار نیست.
استراتژی ایران
جمهوری اسلامی از همان ابتدا، خروج ترمپ از «برجام» را زورگویی غیرقابلقبول خواند. درحالیکه تحریمهای امریکا صادرات نفتی این کشور را مختل، اقتصادش را فلج و ارتش را ورشکسته کرد، ایران نخواست دست روی دست بگذارد. تهران حملات نیابتی خود را گسترش داد و داراییها و منافع متحدین ایالات متحده را در منطقه از جمله با حمله به نفتکشها در خلیج فارس و تأسیسات نفتی عربستان سعودی هدف قرار داد. آخرین مورد، حملات گروههای تحت حمایت ایران به مواضع امریکا در عراق بود.
تهران همچنین اتحادهای استراتژیک جدیدی را با روسیه و چین ایجاد کرده است و این دو کشور را در اواخر ماه دسامبر ۲۰۱۹ وارد رقابتهای جدید در خلیج عمان کرد.
ترور سلیمانی هیچ یک از این سیاستهای ایران را تغییر نخواهد داد. در واقع، فقط منجر به تقویت این سیاستها خواهد شد.
نگاهی به تاریخ نشان میدهد که ایران حمله به سلیمانی را هضم و از جنگ تمامعیار با نیروهای نظامی امریکا که برتریشان با ایران غیرقابل مقایسه است، خودداری خواهد کرد. ترمپ شاید خامنهای را به دوئل دعوت کرده باشد، اما رهبر ایران، جنگ در سایهها را ترجیح میدهد.
خامنهای ترور سلیمانی را بیپاسخ نخواهد گذاشت. او گزینههای فراوان دارد و مثل ترمپ نیست که دورانش به پایان برسد. ترور، عملیاتهای پنهانی، درگیریهای پراکنده و مختلکردن انتقال نفت و دریانوردی در منطقهی خلیج فارس، از جملهی گزینههای روی میز ایران است.
به عبارت دیگر، ایران رویکرد گذشتهاش را اینبار با شدت تمام دنبال خواهد کرد.
در این میان، عراق بیش از همه متأثر خواهد شد؛ زیرا ایران مدتهاست که از ناکامی ایالات متحده در این کشور برای بسیج متحدان و شرکایش بهره برده است و فشار استراتژیک خود علیه امریکا را افزایش داده است.
ایران احتمالا بیشتر از پیش این استراتژی را دنبال خواهد کرد.
رقابت بر سر عراق
برخلاف خرد متعارف و سناریوهای آخرالزمانی جنگ جهانی سوم که این روزها دستبهدست میشود، ترور سلیمانی میتواند بهعنوان بلیت خروج ترمپ از عراق عمل کند، درست همانطور که ترور ابوبکر البغدادی به عنوان بلیت خروج وی از جنگ سوریه عمل کرد. این کاملا مطابق میل ترمپ برای تجدید قوای استراتژیک در خاورمیانه، بیرونکشیدن نظامیان و غیرنظامیانامریکایی از مناطق محلی مهم و دادن آزادی عمل بیشتر به پنتاگون در برابر دشمنانش است. نتیجهی این رویکرد، افزایش حملات هواپیماهای بدون سرنشین، افزایش عملیاتهای نیروهای ویژه و افزایش حملات موشکی هدایتشده با حداقل خطر برای پرسنل امریکایی است.
این امر برای ایالات متحده تازگی ندارد. واشنگتن در سال ۱۹۸۳ به دنبال بمبگذاری پایگاه نیروهای دریایی امریکا در لبنان از این کشور خارج شد و در سال ۱۹۹۳ در پی حمله به سربازان امریکایی، از سومالیا خارج شد. به همین ترتیب، ایالات متحده در حال برنامهریزی برای خروج از افغانستان است.
البته قضیه عراق فرق میکند. ایالات متحده میلیاردها دالر روی این کشور سرمایهگذاری کرده و هزاران تن از نیروهایش را برای سرپا نگهداشتن این کشور در ۱۶ سال گذشته، از دست داده است.
با اینحال، دونالد ترمپ بهعنوان تاجری که دولتمرد شده است، از قانون طلایی تجارت که میگوید «گور پدر غرور، نفت یا شرکایت، پولت را برای ضرر خرج نکن» پیروی میکند. اکنون پرسش این است: آیا ایران از تمایل ایالات متحده به کاهش هزینههایش در خارج از مرزهای امریکا استفاده خواهد کرد یا انگشت روی علاقهی واشنگتن به جنگ خواهد گذاشت؟
در هر صورت، عراق و بقیه جهان چندپارچه عرب همچنان رنج خواهند کشید، همانطور که یک ضربالمثل قدیمی آفریقایی میگوید: «فیلها چه بجنگند، چه ساعتتیری کنند، این علفها هستند که لِه میشوند.»